گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر مجمع البیان
جلد اول
سوره البقره ( 2): آیات 23 تا 24




اشاره
صادِقِینَ ( 23 ) فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا 􀀀 اَللّ إِنْ کُنْتُمْ
􀀀
داءَکُمْ مِنْ دُونِ هِ 􀀀 ا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ اُدْعُوا شُهَ 􀀀 ی عَبْدِن 􀀀 ا عَل 􀀀 مِمّ نَزَّلْن
ا􀀀 ر وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی یَْبٍ
( کافِرِینَ ( 24 􀀀 جارَهُ أُعِدَّتْ لِلْ 􀀀 اَلنّ وَ اَلْحِ
اس􀀀 اَلنّ اَلَّتِی وَقُودُهَا ار 􀀀 وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا [ترجمه]
اگر در بارة قرآنی که بر بندة خود (محمد)نازل کردیم شک و تردید دارید،یک سوره مانند آن بیاورید و غیر از خدا از یاران
خویش نیز در اینکار کمک بجوئید.اگر راستگو هستید(که این کلام مخلوق است)( 23 ) و اگر اینکار را نکردید و هرگز.
.( هم نخواهید کرد پس بپرهیزید از آتشی که آتش گیره اش مردم بدکار و سنگ است و براي کافران مهیا شده است( 24
ص : 91
شرح لغات
اِنْ کُنْتَ »: در همه جا براي شک و تردید نیست و در مقام علم و یقین هم در لغت عرب بکار میرود مثلًا میگویند « إنْ » کلمۀ
« ان » اگر انسانی اینکار را بکن) در این آیه با آنکه خداوند بشک و بد گمانی کفّار علم دارد.کلام را با )« انْساناً فَاْفَعلْ
(اگر)شروع کرده است و این مطابق با عادت عرب در خطابها و گفتگوهاي آنان است.
ریب-شک و تردید توأم با احتمال خلاف گویی و دروغ و بدگمانی.
عبد-انسانی که برده و غلام دیگري باشد و نقطه مقابل آن حرّ و آزاد است.
که بمعنی ذلیل کردن است از همین مادّه گرفته شده است و چون بنده براي مولاي خود ذلیل و خاضع میباشد از « تعبید » و کلمه
آن جهت باو عبد میگویند.
بسورة-سوره بدون همزه از سور یعنی حصار گرفته شده و نیز بمعنی مقام شامخ و منزلت عالی آمده است ( 1)بنا بر این هر
سوره چون درجه و پله ایست که خواننده اش را بدان مقام میرساند و بتدریج و ترتیب خواندن سوره ها تا پایان قرآن،درجات
کمال انسانی را می پیماید.
از سؤر با همزه که بمعنی قطعه و باقیمانده از چیزي است گرفته شده بنا بر این بهر قسمتی از قرآن « سوره » و بگفته برخی کلمه
سوره گفته اند بمناسبت جدا شدن آن، از قسمتهاي دیگر.
تفسیر
پس از آنکه خداوند توحید و یگانگی خود را با دلیل و برهان روشن کرد، بدنبال آن بر نبوت پیامبر اسلام استدلال کرده
بکافران میگوید:اگر در آسمانی بودن قرآنی که بر بندة شایسته خود فرو فرستادیم،شک و تردید دارید و احتمال میدهید که
از طرف خود محمّد باشد اگر راست می گویید،یک سوره مانند آن بیاورید و میتوانید از همه دانشمندان و سخنوران(و
فصحاء و اهل بلاغت)در اینکار کمک بگیرید.
ص : 92
مگر نمی بینی که خداوند مقام و منزلتی بلند بتو داده که : « اللّ اعطاك سوره تري کل ملک دونها یتذبذب
􀀀
الم تر ان ه » (1 -1
مورد غبطه و آرزوي هر پادشاهی است.چه همه آنان در مقامی پائین تر از تو قرار دارند.
بنده)است در نتیجه معناي آیه اینطور میشود:اگر میتوانید کلمات و جملاتی )« عبد » به « مثله » برخی نیز گفته اند:بازگشت ضمیر در
نظیر سوره هاي قرآن از فردي بی سواد و درس نخوانده(امّی)چون محمّد بیاورید.
1)(اگر راست ) « صادِقِینَ 􀀀 کانُوا 􀀀 فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ » : ولی صحیح تر همان قول اوّل است.زیرا در آیه دیگري خدا میفرماید
«... لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ 􀀀 ذَا الْقُرْآنِ 􀀀 ی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ ه 􀀀 قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَل » میگویند سخنی مانند آن بیاورند) و نیز در آیه
2)(بگو اي پیامبر که اگر جنّ و انس متّفق شوند و بخواهند با پشتیبانی یکدیگر کتابی مانند قرآن بیاورند هرگز نخواهند )
توانست که مانند آن را بیاورند) بنا بر این معناي آیه اینست:اگر راست می گویید و معتقدید که قرآن سخن خدا نیست و از
خود محمّد است یک سوره نظیر آنچه بر محمّد نازل شده از نظر نظم زیبا و فصاحت الفاظ و خبر دادن از گذشته و آینده
بدون آنکه(وي)کتابی دیده باشد، بیاورید و نیز یاران و نزدیکان خود را بخوانید.
مِنْ دُونِ » اعوان و یاري کنندگان میباشد و مراد از « و ادعوا شهداءکم » در « شهداء » برخی مانند ابن عباس گفته اند که مراد از
اینست که اگر راست می گویید که قرآن از « صادِقِینَ 􀀀 إِنْ کُنْتُمْ » همان کمک طلبیدن از غیر خداوند است.و منظور از « اللّ
􀀀
هِ
جانب خدا نیست....
اینست که براي تحدّي و مقابله با قرآن از خدایان خود(بت ها)کمک بطلبید. « داءَکُمْ 􀀀 وَ ادْعُوا شُهَ » میگوید:معنی جمله
و مجاهد و ابن جریح میگویند:مراد آیه این است که از افرادي که صلاحیت تشخیص و مقایسه را دارند بخواهید تا بر گفته
هاي شما در مقابل قرآن گواهی دهند.
که از دعا(خواندن)گرفته شده بمعنی استغاثه و کمک طلبی است. « وَ ادْعُوا » ولی گفته ابن عباس بهتر است زیرا
ص : 93
1) آیه 34 از سوره طور -1
2) آیه 88 از سوره اسراء -2
بنا بر این معنی آیه همان است که از اعوان و یاران خود براي مقابله و تحدّي با قرآن کمک بطلبید اگر راست می گویید.
و قول مجاهد درست نیست زیرا شاهدها یا از مؤمنین هستند و یا کافران،در صورت اول مؤمنین هیچوقت حاضر نمیشوند
بنفع(کفار در این باره)شهادت دهند.
کفّار هم یا براي از بین بردن حق و یا بکرسی نشاندن باطل خود،تلاش و فعالیت مینمایند.در هر صورت جزء اعوان و
لَئِنِ اجْتَمَعَتِ » کافران بوده و بنفع آنان نظر میدهند پس بهتر است که آیه را از نظر معنا و مقصود همانند آیه « شهداء » یاران
بگیریم همانطوري که گذشت. ...« الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ
گرچه برخی گفته اند شهداء را بمعنی گواهان گرفتن اشکالی ندارد زیرا عقلاء و متفکرین هرگز حاضر نمیشوند اقدام به
چیزي کنند که سبب آبرو ریزي و افتضاحشان گردد.از این جهت هیچگاه حاضر بمقابله و تحدّي با قرآن نخواهند شد چه
میدانند که معارضه و مقابله با قرآن،براي آنان امکان پذیر نیست.
بنا بر این آیه مورد بحث خود،گواه و دلیل بر نبوّت پیامبر اسلام است.زیرا خداوند بشر را براي مقابله و تحدّي با قرآن دعوت
کرد(و از آنان خواست در ابتدا مانند تمام قرآن سپس ده سوره از آن و بالآخره تا یک سوره مانند قرآن بیاورند)و آنان
نتوانستند.با توجه به اینکه در این میان عده اي از دانشمندان،سخنوران که سردستۀ فصحاء و عرب و اهل بلاغت بودند و بآن
همه پیشرفت و ترقّی فصاحت و بلاغت در سرزمین حجاز و با آنکه قرآن بزبان آنان نازل شده بود و از طرفی با آن همه
اللّ علیه و آله و
􀀀
تعصّب و عناد شدیدي که کفّار نسبت بقرآن و پیامبر داشتند و براي کوبیدن و نابودي اسلام و محمّد صلی ه
سلم از هر گونه وسیله و دسیسه اي استفاده میکردند،نیاوردن حتی یک سوره مانند قرآن بعلاوه اقدام نکردن باین عمل،خود
بهترین دلیل بر اعجاز قرآن و صحّت نبوت و صدق گفتار پیامبر اسلام می باشد.
«... فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا »
یعنی با آنکه همه تلاشها را کردید و از یاران و خدایان دروغی(بت ها)کمک طلبیدید و بالآخره نتوانستید مانند یک سوره
ص : 94
از قرآن را بیاورید و در آینده هم نخواهید توانست،و با آنکه میدانید که قرآن از جانب خدا است با این حال،عناد و لجاجت
میورزید،پس شما در انتظار آتشی باشید که آتش زنه و مادّة سوختنی آن را انسانها و سنگها تشکیل میدهند.و براي کفّار
که براي نفی ابدي است دلالت میکند که حتی در آینده نخواهند توانست مانند «.. لَنْ تَفْعَلُوا » آماده و مهیّا شده است.کلمه
قرآن حتی مانند یک سوره از قرآن را بیاورند،و خود دلیل محکمی بر صحت و درستی نبوت پیامبر اسلام است.زیرا
همانطوري که معلوم شد تا بامروز هم نتوانستند مانند آن را بیاورند و همین خبر دادن از آینده و مطابق شدن این خبر با
واقع،خود معجزه اي است.
«.... النّ الَّتِی
ار 􀀀 فَاتَّقُوا »
: « جارَهُ 􀀀 النّ وَ الْحِ
اس􀀀 وَقُودُهَا » . بترسید از آتشی که در نتیجه تکذیب از پیامبر بشما خواهد رسید.با آنکه میدانید او راستگو است
(هیزمهاي آن از سنگ و مردم است).
ابن عباس و ابن مسعود میگویند مقصود از حجاره(سنگ)همان سنگ مخصوص کبریت و گوگرد است که حرارتی شدید
دارد.
ا􀀀 إِنَّکُمْ وَ م » : و بعضی گفته اند که مراد از آن،بت هایی است که از سنگ میتراشیدند این دسته براي اثبات گفتار خود به آیه
:(1) « اللّ حَصَبُ جَهَنَّمَ
􀀀
تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ هِ
(شما و آنچه را که سواي خدا(بت ها)می پرستید سنگ ریزه و آتش گیره جهنمید) استدلال کرده اند.
برخی گفته اند علت اینکه سنگ(حجاره)را آتش گیره هاي این آتش معرفی میکند اینست که بعظمت و شدّت حرارت و
هول انگیزي آن پی ببریم،زیرا آتش در صورتی میتواند سنگ را آب کند که حرارت فوق العاده داشته باشد.
برخی دیگر علت ذکرش را،این میدانند که:چون بدن جهنمیان براي همیشه میسوزد و باقی میماند و از بین نمیرود،همانند
سنگی است که آتش او سرخ شده و میماند و آتش دیگري از او بدست می آید و آیۀ
ص : 95
1) آیه 98 از سوره انبیاء -1
« ا􀀀 اهُمْ جُلُوداً غَیْرَه 􀀀 ما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْن 􀀀 کُلَّ »
(1)
(هر چه پوست تن آنها بسوزد به پوست دیگري تبدیل کنیم تا بسختی عذاب را بچشند)مؤید این قول است.بعضی معتقدند که
معناي آیه این است که:اهل جهنم با سنگهاي گداخته شده بآتش،عذاب میشوند.
« کافِرِینَ 􀀀 أُعِدَّتْ لِلْ »
:(آتشی که)براي کافران آماده شده است.با این که همه گناهکاران و فاسقان در آتش خواهند بود علت اینکه در این آیه
آتش را فقط براي کفّار بیان میکند،این است که تنها دسته اي که براي همیشه در آتش خواهند ماند کفّارند.
و یا از این جهت است که بیشتر جهنمیان را کافران تشکیل میدهند.و نیز گفته شده است بعلت آن است که این(نار)آتش
افِقِینَ فِی 􀀀 إِنَّ الْمُن » مخصوصی می باشد که فقط براي کفّار است نه گناهکاران مسلمان.همانطوري که در آیه دیگر میفرماید
2)(منافقان در طبقۀ زیرین جهنّم اند). ) « النّ
ارِ 􀀀 مِن الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ اللّ
􀀀
این آیات که براي اثبات نبوت پیامبر اسلام و معجزه بودند قرآن استدلال میکند و میگوید:اگر در باره نبوت محمّد صلی ه
علیه و آله و سلم و قرآن تردید دارید.سوره اي نظیر آن بیاورید.خود جواب کسانی است که میگویند ما نمی توانیم
باستدلالات عقلی استناد کنیم و بر پایه عقل و استدلال افکار و نظریات(و اعتقادات)خود را استوار سازیم معتقدند عقل یک
.( سره باید کنار رود یا تنها در مسائل اعتقادي باید آن را کنار گذارد ( 3
و نکته دیگري که از این آیه بعضی استفاده کرده اند این است که از جمله
ص : 96
1) آیه 56 از سوره نساء -1
2) آیه 145 از سوره نساء -2
3) براي توجه ببطلان این فکر:که عقل از حریم معارف و اعتقادات دینی باید کنار رود.کافی است باین مطلب توجه -3
کنیم:آیا میتوان در اصل توحید یا نبوت و مسائل دیگري که باین دو ارتباط دارند جز بر پایه استدلال عقلی نظریه اي
فهمید؟اگر بنا شود عقل کنار رود چه پایه اي براي استدلال به سندیت قرآن و احادیث پیدا خواهیم کرد اگر در این موارد
حکم عقل پایه و اساس بود پس پذیرفته ایم که عقل و استدلالات عقلی اگر بطور صحیح انجام شود اولین راهنماي انسانی
است.
« کافِرِینَ 􀀀 أُعِدَّتْ لِلْ »
بر مخلوق و موجود بودن فعلی جهنم استدلال نموده میگویند اگر جهنم فعلًا موجود نبود چگونه خداوند میفرماید آتش که
براي کفّار مهیّا است؟ پس چیزي که مهیّا شده است مسلما باید وجود داشته باشد.
1)(بهشتی که براي پرهیزکاران آماده است) ( 2)براي وجود فعلی بهشت ) « أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ » و نظیر این استدلال نیز از جملۀ
نموده اند .
[ [سوره البقره ( 2): آیه 25
اشاره
ا􀀀 ذَا اَلَّذِي رُزِقْن 􀀀 الُوا ه 􀀀 ا مِنْ ثَمَرَهٍ رِزْقاً ق 􀀀 ما رُزِقُوا مِنْه 􀀀 ارُ کُلَّ 􀀀 جَنّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْه
اتٍ􀀀 لَه اَلصّ أَنَّ مُْ
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع وَ بَشِّرِ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا
( خالِدُونَ ( 25 􀀀 ا 􀀀 اجٌ مُطَهَّرَهٌ وَ هُمْ فِیه 􀀀 ا أَزْو 􀀀 شابِهاً وَ لَهُمْ فِیه 􀀀 مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَ
[ترجمه]
بآنان که ایمان آورده اند و کارهاي نیک و شایسته را پیشه ساختند، مژده بده بهشتی را که نهرهاي آب از زیر درختهاي آن
جاري است و چون از میوه هاي آن بهره مند شوند گویند این مانند همان است که قبلا(در دنیا)نصیب ما بود.
.( و از نعمتهاي گوناگون بهره مند شده و در آنجا همسران پاکیزه دارند و جاویدان در بهشت خواهند زیست( 25
شرح لغات
بشّر-از بشارت:خبر دادن به چیزي که سبب خوشحالی گردد.و گاهی در خبرهایی که موجب غم و اندوه است نیز بکار
3)(آنان را بعذابی دردناك بشارت بده)و بشارت از بشره(ظاهر پوست بدن) ) « ذابٍ أَلِیمٍ 􀀀 فَبَشِّرْهُمْ بِعَ » میرود.مانند آیه کریمه
گرفته شده است بمناسبت اینکه چهره و قیافه با شنیدن خبر خوشحال کننده اي باز و منبسط میگردد.
جنّات-جمع جنّت(باغ)است.و منظور از آن تنها درختها و میوه هاي
ص : 97
1) در علم کلام بحثی است که آیا بهشت و جهنم خلق شده و فعلا وجود دارند یا خداوند بعداً آن دو را می آفریند؟عده -1
اي معتقد بوجود فعلی آن هستند و از قرآن و احادیث براي اثبات مدعی خود شواهدي میآورند که از جمله استدلال به آیه
فوق است.ولی آنهایی که معتقدند که هنوز خلق نشده است نیز به پارة از احادیث و آیات قرآن استشهاد میکنند.
2) آیه 131 از سوره آل عمران -2
3) آیات 21 از آل عمران و 34 از توبه -3
آن است نه زمین باغ همانطور که قرآن میگوید از زیر آن درختها آب جریان دارد.
« ارُ 􀀀 تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْه »
منظور بیان جریان آب است در زیر درختها نه از زیر زمین،ریشه لغت جنت از جنّ(پنهان شد)است و جنّ را هم جن میگویند
چون پنهان و مخفی از نظرها است.و کلمات جنون(دیوانگی)و چنین(کودك)که از نظر پوشیده بودن آن در رحم از دیده
هاست،نیز از همین ماده گرفته شده است.و چون درختان باغ،زمین آن را می پوشانند بآن جنّت گفته شد،مفضّل میگوید:باغی
که داراي درخت انگور باشد،فردوس می نامند و جنت فقط بباغی گفته میشود که درخت خرما داشته باشد.
ازواج-جمع زوج که در مورد زن و مرد هر دو بکار میرود.گرچه بزن زُوجه گفته میشود.و بهم شکل هر چیزي نیز زوج
میگویند.
خالدون-از خلود بمعناي دوام و بقا می باشد.
تفسیر
خداوند هم زمان با تهدید و انذاري که در آیه قبل نمود در اینجا وعده هاي خود را بیان می نماید،تا در مردم دو حالت خوف
و رجاء(بیم و امید)پدید آید.
از این جهت کسانی را که ایمان آورده عمل نیک انجام میدهند بچنین بهشتی امیدوار میکند و میفرماید:خبر ده به کسانی که
ایمان آورده بین خود و خداي خویش عمل نیک انجام میدهند باین که براي آنان است بهشتی که نهرهاي آب در زیر
درختان و قصرهاي آن جریان دارد.
« جَنّ
اتٍ.... 􀀀 لَه الصّ أَنَّ مُْ
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا »
و هر زمانی که از میوه هاي آن بهشت(باغ)که براي روزي مؤمنین مهیّا است بهره مند می شوند گویند این همانند آن میوه
رزق چیزي را گویند که بشود از آن بهره مند شد و «... ا مِنْ ثَمَرَهٍ رِزْقاً 􀀀 ما رُزِقُوا مِنْه 􀀀 کُلَّ » . هایی است که قبلًا نصیب ما شده بود
کسی نتواند از آن جلوگیري نماید.
ص : 98
« ا مِنْ قَبْلُ 􀀀 ذَا الَّذِي رُزِقْن 􀀀 الُوا ه 􀀀ق»
:این جمله بوجوهی تفسیر شده است.
-1 ابی عبیده و یحیی بن کثیر میگویند:چون میوه هاي بهشت هر چند از درخت چیده شوند خداوند آن را دوباره سر جایش بر
میگرداند.روي این اصل اهل بهشت وقتی که میوه اي را می خوردند و همان را در جایش میدیدند باشتباه میافتادند و با تعجب
میگفتند این همان است که قبلًا نصیب و روزي ما شده بود.
-2 ابن عباس و ابن مسعود میگویند:مراد آیه اینست که اینها قبلًا(در دنیا) روزي آنان بوده است.
-3 حسن بصري و واصل بن عطا میگویند:معناي آن اینست که:این میوه ها شبیه میوه هایی است که قبلًا در بهشت از آن بهره
مند بودیم در حالی که میدانستند که غیر آنست ولی چون رنگ،بو،طعم و نیکویی آن شبیه میوه هاي قبلی بود باشتباه می
افتادند.
شیخ ابو جعفر میگوید:بهتر از همه قول ابن عباس است زیرا تعبیر آیه عام است به اینکه هر چه بآنان روزي میدادند میگفتند
این همان است که قبلًا بما داده شده بود.یعنی مانند آن را در دنیا نیز بما داده بودند.
« وَ أُتُوا بِهِ »
یعنی آورده میشدند.
نیز بچند وجه تفسیر شده است. « شابِهاً 􀀀 مُتَ » کلمه
-1 ابن عباس و مجاهد میگویند:میوه هاي بهشت از نظر رنگ شبیه و مثل هم بوده ولی طعم و مزه آنها فرق دارد.
-2 قتاده و حسن بصري....میگویند:همه میوه هاي بهشت از حیث خوبی مثل و شبیه همند و پست و نامرغوب در آن وجود
( ندارد. ( 1
-3 عکرمه میگوید:چون برخی از میوه هاي بهشت مانند میوه هاي دنیا هستند
ص : 99
هر یک از آنان را ملاقات کنی گویی که بزرگشان « من تلق منهم نقل لاقیت سیدهم مثل النجوم التی یسري بها الساري » (1 -1
را ملاقات کردم(چون در بزرگی همه مثل همند)چه آنان چون ستارگانی هستند که در سیر و گردش میباشد.
اما میوه هاي بهشتی بهتر و خوشبوتر است.
« شابِهاً 􀀀 مُتَ » -4 ابی مسلم میگوید بعلت شباهت قسمتی از میوه هاي بهشت از نظر خصوصیات و لذّت به قسمت دیگر لذا کلمۀ
گفته شد.
براي : « اجٌ مُطَهَّرَهٌ 􀀀 ا أَزْو 􀀀 لَهُمْ فِیه » . شده است « متشابه » -5 بخاطر سنخیّت و موافقت و شباهت همه میوه هاي بهشتی با هم،تعبیر به
آنان است جفت هایی نیک (حور العین) یا همانطوري که حسن بصري میگوید:مراد از ازواجٌ مطهره زنان دنیا هستند که با
صورتهاي زیبا و مناسب آن جهان می آیند.و دور از آلودگی ها هستند و از نظر صورت و سیرت و اخلاق و کردار پاك و
منزّه می باشند.این عدّه همیشه در بهشت خواهند بود و فنا و زوالی در آن راه نخواهد داشت.
« خالِدُونَ 􀀀 ا 􀀀 وَ هُمْ فِیه »
خلود در اصطلاح عبارت است از دوام و همیشگی ولی در مواردي که آغاز زمانی دارد گفته میشود و لذا این کلمه در مورد
خدا که آغاز ندارد بکار نمیرود .
[ [سوره البقره ( 2): آیه 26
اشاره
ا􀀀 ا فَأَمَّا اَلَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا اَلَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ م 􀀀 ما فَوْقَه 􀀀 ا بَعُوضَهً فَ 􀀀 لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا م 􀀀 اَللّ
􀀀
إِنَّ هَ
( اسِقِینَ ( 26 􀀀 ا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا اَلْف 􀀀 ذا مَثَلًا یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِي بِهِ کَثِیراً وَ م 􀀀􀀀 اَللّ بِه
􀀀
ادَ هُ 􀀀 ذا أَر 􀀀
[ترجمه]
خدا را شرم و باکی نیست که به پشه و کوچکتر از آن مثل زند.
پس آنان که ایمان آورده اند میدانند که آن مثل،درست است و از جانب پروردگارشان می باشد.و کافران گویند که هدف
( خدا از این مثل، چه بوده گمراه میکند بسیاري را و هدایت میکند بوسیله آن گروهی را و گمراه نمی کند مگر فاسقان را( 26
شرح لغات
لا یستحیی-از استحیاء شرم و باك داشتن(در برابر بی شرمی و بی باکی) یضرب-(بزند)از ریشه ضرب(زدن)و در لغت عرب بر
انجام هر کاري گفته میشود.مثلًا معامله را ضرب و تجارت و سفر را ضرب در زمین گویند.
بعوضه:بعوضه،پشه ریز و کوچک را گویند.
ص : 100
فاسقین-فسق و فسوق،ترك اوامر خداوند است.
فرّاء میگوید:خارج شدن و بیرون رفتن از زیر فرمان اطاعت و بندگی را فسق گویند.
شأن نزول
کَمَثَلِ » : ابن عباس و ابن مسعود شأن نزول آیه را چنین بیان میکنند خدا در بارة منافقان قبل از آیه دو مثال زد که یکی آیه
2)و منافقان پس از شنیدن این دو آیه گفتند که:خداوند ) «... ماءِ 􀀀 أَوْ کَ َ ص یِّبٍ مِنَ السَّ » 1)و دیگري آیه ) «... اراً 􀀀 الَّذِي اسْتَوْقَدَ ن
بزرگتر است از اینکه اینگونه مثالها و تشبیهات را بکار برد.از اینجهت خداوند این آیه را نازل کرد.
قتاده و حسن بصري میگویند:خداوند چون مثال به عنکبوت و مگس زد، مشرکان در باره اش حرفها زده و سرزنش نمودند تا
خدا این آیه را نازل نمود.
[تفسیر]
بنا بر این معناي این آیه این است که:
خداوند هنگامی که صلاح دانست که مطالب را در ضمن مثالها بیان کند،در مثال زدن بچیزهاي کوچک و حیوانات خرد از
. « ا􀀀 ما فَوْقَه 􀀀 ا بَعُوضَهً فَ 􀀀 لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا م 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ » . کسی شرم و آزرم ندارد
کلمۀ استحیاء که بمعنی حیا کردن است در مورد کارهاي زشت و قبیح بکار میرود که انسان از انجام آن شرم دارد و آن را
سبب نقص و عیب و سرزنش انجام دهنده اش میداند.قرآن در برابر مردمی که مثال زدن بحیوانات خرد و کوچک را سرزنش
نموده و آن را زشت می شمرند.میفرماید:مثل زدن باین موجودات ریز و پست براي بیان مطلب،شرم ندارد چه آن زشت و
ناهنجار نیست.
که « لا یخشی » اینست که خدا نمیترسد « لا یَسْتَحْیِی 􀀀» و نیز گفته شد که معنی
ص : 101
1) آیه 17 از سورة بقره -1
2) آیه 19 از سورة بقره -2
مثال بزند و دو کلمه استحیاء و خشیت بمعنی هم استعمال شده است همانطوري که در آیه کریمه:
از مردم حیا میکنی در صورتی که خدا سزاوارتر است که نسبت به او شرم و حیا ). « شاهُ 􀀀 اللّ أَحَقُّ أَنْ تَخْ
􀀀
النّ وَ هُ
اس 􀀀 وَ تَخْشَ ی »
کنی).کلمۀ تخشی بمعناي حیا میکنی گرفته شده است.و باید توجه داشت که ریشه استحیاء بمعنی ترك و امتناع از کاري
است بخاطر ترس از آنکه مبادا آن کار پست و قبیح باشد.
« ا􀀀 ما فَوْقَه 􀀀 ا بَعُوضَهً فَ 􀀀م»
:از پشّه و بزرگتر از آن یا بنا بقول برخی از مفسران:
مثال زدن به پشه و بالاتر از آن از جهت خردي و کوچکی است.
ربیع بن انس میگوید:علت تشبیه به پشّه آن است که چون این حیوان تا گرسنه است زنده است و همین که سیر و فربه شد
میمیرد.همچنین مردمی که این مثل در بارة آنان زده شده است وقتی همه چیز برایشان فراهم شد و موقع کامیابی فرا رسید که
ناگاه دست حق گریبان آنان را میگیرد.
هنگامی که بچیزهایی که بآنان داده شد : « اهُمْ بَغْتَهً 􀀀 ما أُوتُوا أَخَ ذْن 􀀀 ذا فَرِحُوا بِ 􀀀 حَ تّ إِ
ی􀀀 » : همانطوري که آیه کریمه بیان میکند
.( خوشحال و مغرور شدند،ناگهان گرفتار پنجۀ عدالت ما گشته و بکیفر اعمالشان رسیدند ( 1
امام صادق میفرماید:علت آنکه خداوند پشّه را ضرب المثل قرار داد.آنست که پشّه با همه کوچکی بدنش آنچه خداوند در
فیل با جثۀ بزرگی که دارد آفریده در پشه قرار داده است باضافه دو عضو دیگر.
و منظور پروردگار از مثال زدن باین موجودات ریز،آن است که افکار مردم مؤمن را به موجودات عجیب و لطیف(و
.( ریز)جهان متوجه سازد.و مثال زدن بحیوانات کوچک در ادبیات عرب فراوان است ( 2
ص : 102
1) آیه 44 از سورة انعام. -1
بافته هاي عنکبوت براي تو مثلی(آموزنده)است و « ضربت علیک العنکبوت بنسجها و قضی علیک به الکتاب المنزل » (2 -2
این همان حکمی است که خداوند در کتابش براي تو کرده است.
در مقابل اینگونه مثلها آنان که به پیامبر و قرآن ایمان داشتند پس میدانند که آنچه خدا گوید حق و درست بوده چه در آن
و گروهی که از اسلام و قرآن سرباز زدند و کفر را پیشه ساختند «... فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ » تدبیر و دقت کرده اند
میگویند این چه مثلی است که خداوند انتخاب کرده و هدفش از آن چیست؟که بسبب آن گروه زیادي گمراه شوند و عده
آري گمراه نمی « ذا مَثَلًا یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِي بِهِ کَثِیراً 􀀀􀀀 اللّ بِه
􀀀
ادَ هُ 􀀀 ذا أَر 􀀀 ا 􀀀 وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ م » زیادي نیز هدایت یابند
. « اسِقِینَ 􀀀 ا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْف 􀀀 وَ م » شوند بسبب آن،مگر فاسقان و گناهکاران
یک بررسی اجمالی در بارة گمراهی و هدایت
اقوالی است: «.... یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً » در بارة جمله
-1 فرّاء میگوید:این جمله نقل قول از کسانی است که پس از شنیدن آیه گفتند این چه مثلی است که موجب گمراهی عده اي
-2 جملۀ «.... ا یُضِ لُّ بِهِ 􀀀 وَ م » و یا هدایت گروهی دیگر میگردد خداوند در جواب آنان فرمود گمراه نمی شوند مگر فاسقان
تا آخر آیه کلام خداوند است نه سخن منکران. «... یُضِلُّ بِهِ »
بنا بر این معنی آیه چنین میشود:و گروه مؤمنین چون آن را از طرف خدا میدانند هدایت می یابند.پس نسبت گمراهی و
ضلالت باین آیه(یا بقرآن)بدان جهت است که آیه با بیان مثال مطالب معنوي خود را روشن و واضح نمود و براي آزمایش
ایمان آوردن آنان کافی بود ولی باتمام این بیانات روشن و مثال ها آن را دروغ پنداشته گمراه شدند و آنهایی که آن را
پذیرفتند هدایت یافتند.و در نتیجه معناي آیه اینطور میشود خداوند بندگانش را باین نوع آیات و ضرب المثلها آزمایش
:(1) « النّ
اسِ􀀀 مِن رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً » میکند.پس گروهی گمراه شدند و گروهی هدایت یافتند همانطوري که معناي آیۀ
(پروردگارا بتان بسیاري از مردم را گمراه کردند)همین است.
نقره :« أفسدت فضّتک »: و مثلًا اگر کسی طلا یا نقره اي را براي آزمایش بکوره بیندازد و معلوم شود طلا فاسد بوده باو میگویند
ات را فاسد کردي منظور آن
ص : 103
1) سورة ابراهیم آیه 36 -1
-« اضلّ-یضلّ » است که در آزمایش طلا و نقره ات فاسد و بی عیار از کار در آمد نه تو سبب فساد آن شده اي و همانطور که
« اقَتُهُ 􀀀 فُلانٌ أَضَلَ ن »: استعمال میشود هم چنان که میگویند « گمراه شد و میشود » بمعناي گمراه کرد و میکند میآید همچنین بمعناي
فلانی شترش را گم کرد نه آنکه عمداً شترش را گم کرده باشد بلکه چنین است که شتر او گم شده است و از همین قبیل
است مواردي که نسبت گمراهی و فساد بکسی داده میشود که او آن فساد را انجام نداده ولی واقع شده است مثلًا
میگویند:فلان زن آن مرد را فاسد و گمراه و دیوانه کرد.
معنی این کلمه این است که آن مرد بخاطر علاقه به او بیچاره و دیوانه شد نه آنکه آن زن واقعاً او را بیچاره یا دیوانه کرده
باشد واي بسا آن زن چنین مردي را ندیده و نشناخته است و این نسبت گمراهی و دیوانگی و...از آن جهت است که بسبب
علاقه بآنها گمراه و فاسد یا دیوانه شده اند بدون آنکه سبب اصلی و حقیقی آنان باشند.
-3 اضلال و گمراهی از آن جهت گاهی نسبت بخدا داده میشود که خدا آن لطف و مهربانی را که نسبت بمؤمنین(در اثر
ایمان آنها)دارد و در مواقع حسّاس و لب پرتگاهها،با کمک غیبی جلوي سقوط آنان را می گیرد.چنین رحمت و لطف را
نسبت بکفّار و فاسقان(به علت عناد و لجاجت خودشان)نشان نمیدهد و پس از ارشاد و راهنمایی،راه را براي آنان باز گذاشته
و هنگام سقوط،با قهر و قدرت غیبی خویش جلوي سقوط حتمی را نگرفته و آنان را بحال خود وا میگذارد.تا در منجلاب
فساد.گناه سقوط کنند و در نتیجه گمراه شوند و از این جهت ممکن است اضلال نسبت بخداوند داده شود و توجه دارید که
هیچگونه جبري در کار نمی باشد.
(و بقول سعدي.
راهست و چاه و دیدة بینا و آفتاب
تا آدمی نگاه کند پیش پاي خویش
چندین چراغ دارد و بیراهه میرود
بگذار تا بیفتد و بیند سزاي خویش)
لاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِي 􀀀 حَتّ یُ
ی􀀀 ی فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ لَْعَبُوا » : به تعبیر آیۀ شریفه
ص : 104
« یُوعَدُونَ
(1)
واگذار کفّار را تا در حیوانیت فرو روند و به بازیچه هاي دنیا سرگرم شوند تا روز موعود خویش را ببینند.
-4 نسبت اضلال به خدا از این نظر است که پس از گمراهی و کافر شدن.
خداوند به کفر آنان حکم میکند همانطوري که اگر گفتند فلانی را تکفیر کردند منظور آن نیست که او را کافر گردانیده
اند.بلکه آن است که پس از آشکار شدن کفرش او را تکفیر(حکم به کفر او)کردند.
ی وُجُوهِهِمْ... و 􀀀 النّ عَل
ارِ 􀀀 ی فِی ضَ لا وَ سُعُرٍ، یَوْمَ سُْحَبُونَ لٍ􀀀 الْم فِی إِنَّ جُْرِمِینَ » : -5 اضلال بمعنی هلاك کردن و عذاب آمده است
اللّ
􀀀
اَلَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ هِ » 2)که بمعنی عذاب و هلاکت است و بمعنی بطلان نیز آمده است.مثل:آیه ) « ا فِی الْأَرْضِ 􀀀 ذا ضَلَلْن 􀀀 آیه إِ
.(3) « مالَهُمْ 􀀀 فَلَنْ یُضِلَّ أَعْ
بنا بر این معناي آیه اینطور خواهد شد:هلاك و معذّب میشوند بوسیلۀ این آیه گروه زیادي از کافران وعدة زیادي نیز بوسیله
ثواب و ایمان خود هدایت میشوند و به بهشت می روند.
در هر صورت تمام مواردي که در قرآن اضلال(گمراه کردن)نسبت بخدا داده شد،بازگشت بیکی از اقسام مذکور میکند و
وَ لَقَدْ أَضَلَّ » این اضلال(در موارد فوق)غیر از اضلالی است که در قرآن نسبت به شیطان یا فرعون و سامري داده است.مانند
.(4) « مِنْکُمْ جِبِ  لا کَثِیراً
.( فرعون خویشان(و قبیله اش)را گمراه کرد ( 5 ). « وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ » و یا
ص : 105
.« معارج » و 24 از سورة « زخرف » 1) آیه 83 از سورة -1
2) بدکاران و گناهکاران در عذاب و آتش دوزخند.روزي که آنها را فرشتگان عذاب برو بآتش جهنم می کشند سوره -2
. قمر آیه 48 و آیا ما در زمین هلاك و نابود شدیم؟ سورة سجده آیه 10
. 3) ...آنان که در راه خدا کشته شدند رنجها و اعمال آنان باطل و ضایع نمیشود سوره محمد آیه 4 -3
.« یاسین » 4) آیه 62 از سورة -4
.« طه » 5) آیه 79 از سورة -5
.( سامري آنان را گمراه نمود) ( 1 ). « السّ
امِرِيُّ 􀀀 أَضَلَّهُم وَ »
زیرا اضلال(گمراه کردن)در موارد فوق،بشک و تردید و در فساد انداختن و راهنمایی غلط می باشد،و خداوند منزّه است از
اینکه چنین کاري کند.بنا بر این اضلال باین معنی بخداوند نسبت داده نمیشود.
اقسام هدایت
اشاره
هدایت و راهنمایی در قرآن بچند نوع تعبیر شده است:
-1 ارشاد و راهنمایی مطلق
یعنی راه را باو نشان داد.این نحو هدایت در قرآن « هداه الطریق یا الی الطریق »: بمعنی دلالت و ارشاد(راهنمایی)مثلًا میگویند
براي همه است خواه مسلمان یا کافر زیرا خدا همه مردم را بسوي حق و حقیقت خوانده و راه را بآنها نشان داده است و آیات
2)هدایت و ) « ي􀀀 جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُد 􀀀 لَقَدْ » : زیادي در قرآن می باشد که کلمه هدایت را در این معنی بکار برده است.مانند
اهُمْ فَاسْتَحَبُّوا 􀀀 أَمّ ثَمُودُ فَهَدَیْن
ا􀀀 و »َ(3) « شاکِراً... 􀀀 إِم ّ
ا􀀀 الس اهُ بَِّیلَ 􀀀 إِنّ هَدَیْن
􀀀
ا » راهنمایی براي آنان از جانب خدا(بفرستادن پیامبر)آمد و آیه
6)و...در همه این آیات هدایت بمعنی ) « اهُ النَّجْدَیْنِ 􀀀 وَ هَدَیْن »(5) « راطٍ مُسْتَقِیمٍ 􀀀 ی صِ 􀀀 وَ إِنَّکَ لَتَهْدِي إِل »(4) « ي􀀀 ی عَلَی الْهُد 􀀀 الْعَم
إرشاد و راهنمایی است.
ص : 106
.« طه » 1) آیه 85 از سورة -1
2) آیه 23 از سورة نجم. -2
3) ما بانسان راه(حق و باطل)را نشان دادیم او سپاسگزار یا ناسپاس است. -3
4) قوم ثمود را ما هدایت و راهنمایی کردیم ولی آنان گمراهی را بر هدایت ترجیح دادند آیه 18 از سورة سجده. -4
5) تو اي پیامبر مردم را براه راست هدایت کردي.آیه 52 از سورة شوري. -5
6) آیا ما بانسان راه خبر و شر(حق و باطل و بهشت و دوزخ)را نشان ندادیم. آیه 10 از سورة بلد. -6
-2 لطف بیشتر
هدایت بمعنی لطف و مهربانی بیشتر خداوند نسبت به بندگان خاص،که سبب زیادي هدایت آنان میگردد همانطوري که خدا
بآنها که هدایت یافته اند سینۀ باز(شرح صدر)و قدمی استوار داد. « ادَهُمْ هُديً 􀀀 اَلَّذِینَ اهْتَدَوْا ز » : میفرماید
-3 بواقع رسیدن
مانِهِمْ تَجْرِي مِنْ 􀀀 یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِی » هدایت بمعنی رسیدن بواقع و هدف بگیریم همانطوري که آیات قرآن در این باره است
. « الَهُمْ 􀀀 مالَهُمْ سَیَهْدِیهِمْ وَ یُصْلِحُ ب 􀀀 اللّ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْ
􀀀
وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ هِ » 1)و آیه ) « جَنّ النَّعِیمِ
اتِ􀀀 الْأَن فِی ارُ 􀀀 تَحْتِهِمُ هْ
آنان که در راه خدا کشته شدند اعمالشان باطل نمی شود و بزودي بهدف و واقع میرسند...در این آیه ناچار باید هدایت
رسیدن بواقع و هدف،معنا شود زیرا پس از مرگ تکلیفی نیست تا آیه(هدایت)ناظر بآن باشد.
-4 حکم بهدایت و تصدیق آن
کسی را که خداوند حکم(و تصدیق)بهدایت او کند او هدایت شده « اللّ فَهُوَ الْمُهْتَدِ
􀀀
مَنْ یَهْدِ هُ » : حکم بهدایت مثل آیه شریفه
است.این سه قسم هدایت مخصوص مؤمنین است چه،آنان هستند که میتوانند بحقیقت و واقع برسند و مورد لطف و رحمت بی
پایان قرار گیرند.
-5 فراهم کردن مقدمات هدایت
خداوند مقدّمات هدایت و سعادت را در شخص،بوجود می آورد و او چیزهایی را می فهمد که خود به خود او را به ایمان
رهبري میکند.مثلًا اگر کسی نیروي حرکت را در جسمی قرار داده و در نتیجه،آن جسم بحرکت در آمد میتوان گفت این
شخص آن جسم را حرکت داده است نسبت هدایت در این گونه موارد بخدا نیز چنین است.
باید دانست این هدایت که مقدمه و وسیلۀ شناسایی خدا است با آن هدایت که
ص : 107
1) آیه 9 از سورة یونس،آنهایی که خداوند بایمانشان هدایتشان میکند در بهشتها (باغها)ي پر نعمت که جویهاي آب زیر -1
درختان آنها روان است خواهند بود.
مورد امر پروردگار است(مثل ایمان بخدا و پیامبر و اعمال نیک)فرق دارد.چه آن هدایت مانند سایر واجبات است که انسان با
انجام دادنش سزاوار مدح و پاداش میگردد اگر چه خداوند او را براي رسیدن بهدایت و ایمان کمک و راهنمایی میکند .
[ [سوره البقره ( 2): آیات 27 تا 28
اشاره
( خاسِرُونَ ( 27 􀀀 ئِکَ هُمُ اَلْ 􀀀 اَللّ بِهِ أَنْ یُوصَ لَ وَ یُفْسِدُونَ فِی اَلْأَرْضِ أُول
􀀀
ا أَمَرَ هُ 􀀀 اقِهِ وَ یَقْطَعُونَ م 􀀀 اَللّ مِنْ بَعْدِ مِیث
􀀀
اَلَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ هِ
( اکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ( 28 􀀀 واتاً فَأَحْی 􀀀 بِاللّ وَ کُنْتُمْ أَمْ
􀀀
کَیْفَ تَکْفُرُونَ هِ
[ترجمه]
کسانی که پیوسته عهد و پیمان خدا را پس از بستن و محکم ساختن می شکنند و رشته اي را که خدا به پیوستن آن فرمان
داده میگسلند و در زمین فساد میکنند آنان در حقیقت زیانکارند( 27 ) و چگونه منکر(کافر به)خداوند میشوید در حالی که
( مرده بودید شما را زنده کرد و دگر بار میمیراند و سپس زنده میکند و سرانجام بسوي او باز میگردید( 28
شرح لغات
عهد-قرار داد و پیمان و عهد خدا همان سفارش و فرمان او است که در آیه کریمه می فرماید:
اي فرزندان آدم آیا ما بتو فرمان ندادیم. « ا بَنِی آدَمَ 􀀀 أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ ی »
میثاقه-میثاق،همان پیمان محکم است که بآن اطمینان باشد.
یقطعون-از قطع یعنی جدا کردن دو چیز از هم.
.( امر-بمعنی فرمان است که بالاتر و بزرگتر نسبت به زیر دست صادر میکند ( 1
ص : 108
بیشتر اوقات در مورد خواستن و فرمان دادن بکار میرود ولی گاهی در موارد دیگر نیز استعمال میشود که بقرار زیر « امر » (1 -1
وقتی از احرام خارج شدید پس صید کنید)(آیه 2 از ) «... طادُوا 􀀀 ذا حَلَلْتُمْ فَاصْ 􀀀 وَ إِ » است: 1-در مورد اباحه و رفع و منع مانند
سوره مائده)که براي بیان حرام نبودن صید و شکار پس از خارج شدن از احرام حج است. 2-در مورد تهدید همانطوري که
اگر میتوانید سوره اي ) « فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ » می گویی هر چه می خواهی بکن(انجام بده). 3-در تحدي و بمقابله طلبیدن
باش پس می باشد)(آیه- 117 - از سوره ) « کُنْ فَیَکُونُ » مانند آن بیاورید)(آیه 23 از سوره بقره). 4-در خلق و آفرینش مانند
بقره)
یوصل-از وصل یعنی پیوستگی میان دو چیز در برابر فصل(جدایی).
خاسرون-از خسران بمعنی هلاکت و زیان.
تفسیر:
خداوند پس از نام بردن از فاسقان اوصاف آنان را بیان میکند و یکی از خصائص بارز این گروه،شکستن عهد و پیمانی است
که با خدا بستند.
« اللّ
􀀀
اَلَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ هِ »
چیست؟اقوالی بیان شده است: « عهد خدا » آنان که عهد و پیمان خدا را میشکنند.در اینکه منظور از این
-1 دلیل ها و براهین فطري توحید و عدل خدا و معجزاتی را که شاهد راستگویی پیامبران خدا است که اینان دیدند و فهمیدند
بنا بر این قول عهد خدا،همین و جدان و شعور فطري است.
-2 امر و نهی خداوند براي بشر که بوسیله پیامبران ابلاغ شده است همان عهد او با مردم است و نافرمانی بشر،نقض این عهد
میباشد.
-3 طبري صاحب تفسیر معروف میگوید:منظور از کسانی که عهد خدا را شکستند همان کفّار اهل کتابند و عهد خدا با آنان
همان است که در کتابهاي تورات و انجیل نوشته شده است که پیامبر خاتم را بپذیرند و باو ایمان آورند ولی آنان با این که
عهد را دانستند و شناختند بآن عمل نکردند و آن را با بهایی ناچیز فروختند.
-4 منظور از عهد و پیمان،پیمانی است که خداوند از فرزندان آدم هنگامی که آنان در پشت پدر اصلی خود بودند گرفت
همانطوري که در احادیث داستانش بیان شده است ولی این قول،ضعیف است زیرا عهد و پیمانی که بیاد انسان نیست و
نمیداند آیا چنین پیمانی واقعاً با خدا بسته شده یا نه،چه سودي خواهد داشت و چگونه میتواند خداوند بر آن احتجاج کند.
«.... اللّ بِهِ أَنْ یُوصَلَ
􀀀
ا أَمَرَ هُ 􀀀 وَ یَقْطَعُونَ م »
آنچه که خداوند به پیوستگی آن فرمان داده است میبرند.در بیان آنچه آنان مأمور بوصل و پیوند آن بودند اقوالی بیان شده
است.
ص : 109
-1 پیوستگی با پیامبر و مسلمین لیکن اینان این پیوند را بریدند(از حسن بصري).
-2 صله رحم و رابطه با خویشاوندان.
-3 پیوستگی در ایمان بهمه انبیاء و کتب آسمانی که آنان بعضی را بر بعض دیگر در اعتقاد جدا کردند.
-4 لازم بود آنان میان گفتار و کردار خود رابطه و بستگی ایجاد کنند ولی فاسقان بین آن دو جدایی و تفرقه انداختند.
-5 پیوستن و ارتباط با دوستان خدا که فرمان بدوستی آنان داده است و بریدن از دشمنان و کفّار و این وجه از همه آنها بهتر و
جامع تر است.
یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ
-اینان در زمین فساد و تباهی میکنند.فساد بیکی از سه امر تفسیر شده است.
-1 دعوت مردم بکفر.
-2 راهزنی و ایجاد ناامنی(هرج و مرج).
-3 پیمان شکنی و یا بهتر،آیه را بهمه آنها،معنا و تفسیر نمائیم.
خاسِرُونَ 􀀀 ئِکَ هُمُ الْ 􀀀 أُول
-اینان خود را هلاك کردند و مانند کسانی هستند که سرمایۀ اصلی خود را از دست داده اند.
ابن عباس میگوید:هر جا در قرآن،خسارت(زیان و ضرر)بغیر مسلمانان نسبت داده شد منظور کفر و ضرر معنوي است و اگر
بمسلمین نسبت داده شد مراد ضرر مادي و دنیایی است از آنجایی که کافران،قیامت و روز رستاخیز را باور نداشته و بعثت
انبیاء و...را انکار میکردند،خداوند بدنبال آیات قبلی بنعمتهاي مخصوص خود بر کافران احتجاج و استدلال میکند و
میگوید:چگونه بخدا کافر شدید در حالی که شما مردگانی بودید که خدا شما را زنده کرد(عجبا که کفران و ناسپاسی در
برابر نعمتهاي خدا کردید).
« اکُمْ 􀀀 واتاً فَأَحْی 􀀀 بِاللّ وَ کُنْتُمْ أَمْ
􀀀
کَیْفَ تَکْفُرُونَ هِ »
در اینجا براي « کیف » .کلمۀ
ص : 110
تعجّب و توبیخ و سرزنش است.
بوجوهی تفسیر شده است. « اکُمْ 􀀀 واتاً فَأَحْی 􀀀 کُنْتُمْ أَمْ » و جمله
-1 قتاده میگوید:معنی آیه چنین است که شما در پشت پدران خود بیجان بودید(نطفه)و خداوند شما را زنده کرد.و براي شما
مرگ قطعی خواهد بود و سپس براي پاداش و جزاء(در روز قیامت)شما را زنده میکند.
-2 ابن عباس و ابن مسعود میگویند:منظور آیه اینست که شما هیچ نبودید و خدا شما را از نیستی آفرید و سپس میمیراند و بار
دیگر براي روز قیامت زنده خواهد کرد.
-3 بقول بعضی آیه میگوید:شما مردمی گمنام بودید،ما شما را زنده و مشهور کردیم و سپس میمیرید و پس از آن براي قیامت
نامیده اند. « زنده » و مردم مشهور را « مرده » زنده خواهید شد در ادبیات عرب در موارد زیادي افراد گمنام را
-4 بعضی دیگر چنین گفته اند که:شما نطفه هایی در پشت پدران و رحم مادران (نطفۀ بی جان)بودید که شما را بدنیا آوردیم
و سپس میمیرید و پس از آن براي سؤال در قبر زنده میشوید و براي روز حساب و دیدن پاداش اعمال بسوي او باز خواهید
قرآن روز رستاخیز را که روز حساب و پاداش است،رجوع و بازگشت بخدا دانسته زیرا در آن « ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ » گشت
روز،حکم و فرمان فقط در دست خداوند است و منظور از این بازگشت رفتن از مکانی بمکان دیگري نمی باشد.
و علت آنکه خدا در میان همه نعمتها تنها حیات(زندگی)را نام برد براي آن است که اولین نعمتی که به انسان بخشیده حیات
است و بوسیله آن،انسان توانایی بهره مند شدن از لذائذ و نعمتهاي دیگر خداوند را پیدا کرد.
علّت اینکه مرگ جزء نعمت ها بحساب آمده است،با آنکه سبب از بین بردن لذّتها است این است که با مرگ دوران تکلیف
سپري شده و به آنچه انسان انتظار آن را دارد از پاداش همیشگی و بهشت،میرسد.پس مرگ خود،نعمتی است.
و برخی گفته اند:که ذکر موت براي آن است که مکمّل استدلال قبلی،و
ص : 111
بیان پایان دوره هاي حیاتی انسان است نه آنکه مرگ خود،نعمتی باشد.
این نکته نیز از این آیه استفاده میشود که کفر و الحاد را خداوند از بندگانش نخواسته چه،اگر آن را می خواست و سبب
کَیْفَ » : بوجود آمدن آن بود می بایست کفر را بخود اضافه کند و بکفار نسبت ندهد در حالی که آن را بکافران نسبت میدهد
. « بِاللّ
􀀀
تَکْفُرُونَ هِ
[ [سوره البقره ( 2): آیه 29
اشاره
( اتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ( 29 􀀀 ماو 􀀀 فَسَوّ سَبْعَ سَ
اهُنَّ 􀀀 اَلس ماءِ 􀀀 ي إِلَی َّ 􀀀 ا فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اِسْتَو 􀀀 هُوَ اَلَّذِي خَلَقَ لَکُمْ م
[ترجمه]
او خدایی است که هر چه در زمین است براي شما آفرید و پس از آن بخلقت آسمان پرداخت و هفت آسمان بر فراز یکدیگر
( برافراشته و او بهمه چیز دانا است( 29
شرح لغات
خلق-از مادة خلق بمعنی آفرینش روي اندازه گیري معیّن و دقیق.
جمیعاً-از جمع(همه)ضمیمه کردن در برابر تفرّق و پراکندگی.
استوي-راست و مستقیم نمود(از تسویه)در برابر کجی.
سبع-یعنی هفت و سَبُع که به حیوانات درنده گفته میشود از همین ماده است و به مناسبت آنکه قدرت آن بیشتر از حیوانات
می باشد و گویی هفت برابر قدرت حیوانات دیگر است.
العلیم-عالم(دانشمند)و مبالغه و زیادي را میرساند.
تفسیر
اشاره
پس از آنکه آیات گذشته در بارة زنده شدن مردگان مطالبی را بیان کرد که براي مشرکین عجیب و باور نکردنی جلوه می
نمود این آیات خلقت آسمان و زمین را پیش کشید تا به آنان بفهماند که قدرت و توانایی خداوند بیش از آن است که آنان
تصوّر میکنند.
و فرمود که:او(خدا)تمام موجودات زمین را بخاطر شما(شش)آفرید تا
ص : 112
هم از آنها استفادة مادّي و نفع دنیایی ببرید و هم وجود آنها را نشانه و دلیل براي شناسایی خداوند بدانید.
« ا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً 􀀀 هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَکُمْ م »
و سپس به خلقت آسمان پرداخت و هفت آسمان بر فراز یکدیگر برافراشت.
« اتٍ􀀀 ماو 􀀀 فَسَوّ سَبْعَ سَ
اهُنَّ 􀀀 الس ماءِ 􀀀 ي إِلَی َّ 􀀀 ثُمَّ اسْتَو »
در معناي استوي چهار قول بیان شده است.
اشاره
-1 قصد و اراده
یعنی پس از خلقت زمین قصد و تدبیرش متوجه آفرینش آسمانها شد.
-2 استیلاءِ و تسلط
1)(و چون بقوت رسید و کامل شد)که ) « ي􀀀 لَمّ بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَو
ا􀀀» یعنی تسلّط و استیلاي توأم با قهر و قدرت،همانطور که آیه
منظور تسلّط و غلبۀ عقل،بر هوي است.
-3 بازگشت بسوي خدا
منظور این که امر و فرمان خدا که از آسمان و مقام عالی ربوبی نازل شده بود پس از انجام کار بسوي او بازگردید که کنایه
از تمام شدن خلقت زمین است.
-4 روي آوردن
یعنی اقبال و روي آوردن بسوي آسمان.
« اتٍ􀀀 ماو 􀀀 فَسَوّ سَبْعَ سَ
اهُنَّ 􀀀 »
آن است که چون سماء جنس « سوّاهن » تسویه نیز بمعناي استواء و تساوي بین دو چیز را میگویند و علت جمع آوردن ضمیر در
است لذا در جمع و مفرد بکار میرود.
دانسته که میتوان بصورت مؤنّث یا مذکر بکار برد مانند هر جمعی که فرق بین « سمائه » یا از « سماوه » را جمع از « سماء » برخی کلمه
است که در آخر مفرد می آید مانند نخل و نخله و بقر و بقره و در مؤنّث و مذکر « هاء » آن و مفردش با
ص : 113
( 1) آیه 14 از سوره قصص( 28 -1
آن است که خداوند این آسمانها را بدون « فَسَوّ
اهُنَّ 􀀀 » بطبقات آسمانها گفته میشود و معناي « سماوات » یکسان استعمال میشود و
پایه،محکم و بدون فاصله آفریده است.
در فارسی است و طبعاً تأخّر و « پس » و« سپس » بمعنی « ثم » سؤال و پاسخ سؤالی که در این جا پیش می آید این است که کلمۀ
ي إِلَی 􀀀 ثُمَّ اسْتَو » پشت سر بودن را میرساند بنا بر این از این آیه استفاده میشود که آفرینش آسمان بعد از زمین بوده است
1)(و زمین را بعد از آن(آسمان) گسترش داد)عکس آن بدست می ) « ا􀀀 حاه 􀀀 ذلِکَ دَ 􀀀 وَ الْأَرْضَ بَعْدَ » در حالی که از آیۀ « ماءِ 􀀀 السَّ
آید که خلقت زمین بعد از آسمان است.
فقط گسترش زمین استفاده میشود نه آفرینش آن و « ا 􀀀 حاه 􀀀 دَ» عمرو بن عبید و حسن بصري در پاسخ گفته اند که از کلمه
ممکن است ترتیب آفرینش چنین بوده باشد که اول زمین خلق شده و پس از آن آسمانها و سپس گسترش زمین.
همه جا براي تأخیر و ترتیب زمانی نیست(همانطوري که در ادبیات عرب نظایر فراوان « ثم » و نیز ممکن است بگوئیم که کلمۀ
دارد).
و این کلمه در اینجا فقط براي تذکر و یادآوري نعمتهاي خدا است و نظري بتقدم و تأخّر خلقت زمین یا آسمان ندارد.
« وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ »
توانا)بکار نرفته اینست که قدرت و توانایی خداوند در ضمن )« قدیر » دانا)کلمۀ ) « علیم » خدا بهمه چیز داناست.علت آنکه جاي
(استوي)که لازمۀ آن،تسلّط و استیلاي بر زمین و آسمان است بیان شده است و با این کلمه میخواهد بمردم بفهماند که تسلّط
و استیلاي خدا توأم با علم و دانش است.
زیرا وقتی که توانایی و دانایی دست بدست هم دهند.کارها با محکمی و زیبایی بیشتري انجام می پذیرد و خداوند می خواهد
ضمناً بفهماند(بمشرکان)که او به نتیجه و سرانجام کار خودشان و نعمت هایی که به آنان بخشیده عالم و آگاه است.
و نکتۀ دیگري که از این آیه می فهمیم این است که:آفریننده و خالق زمین
ص : 114
( 1) آیه 30 از سوره نازعات( 79 -1
و آسمان،قادر و عالم است و کارها را روي حکمت و مصلحت انجام میدهد و بکفار نعمتهایی داده است که بسبب آن،لازم
است خدا را ستایش کنند و سپاسگزار باشند.
از آیه مذکور نیز میتوان یک قاعدة فقهی نتیجه گرفت و آن مباح بودن همه چیز است.(اصاله الإباحه)تا وقتی که دلیل بر حرام
همه چیز را و لازمۀ آن جواز هر نوع « براي شما » بودن آن برسد و استفاده این مطلب از این جهت است که خدا فرمود:آفرید
استفاده از آنها است .
[ [سوره البقره ( 2): آیات 30 تا 32
اشاره
اءَ وَ نَحْنُ نُسَ بِّحُ بِحَمْدِكَ وَ 􀀀 ا وَ یَسْفِکُ اَلدِّم 􀀀 ا مَنْ یُفْسِدُ فِیه 􀀀 الُوا أَ تَجْعَلُ فِیه 􀀀 جاعِلٌ فِی اَلْأَرْضِ خَلِیفَهً ق 􀀀 لائِکَهِ إِنِّی 􀀀 الَ رَبُّکَ لِلْمَ 􀀀 وَ إِذْ ق
لاءِ إِنْ 􀀀 ؤُ􀀀 ماءِ ه 􀀀 الَ أَنْبِئُونِی بِأَسْ 􀀀 لائِکَهِ فَق 􀀀 ا ثُمَّ عَرَضَ هُمْ عَلَی اَلْمَ 􀀀 ماءَ کُلَّه 􀀀 لا تَعْلَمُونَ ( 30 ) وَ عَلَّمَ آدَمَ اَلْأَسْ 􀀀 ا 􀀀 الَ إِنِّی أَعْلَمُ م 􀀀 نُقَدِّسُ لَکَ ق
( ا إِنَّکَ أَنْتَ اَلْعَلِیمُ اَلْحَکِیمُ ( 32 􀀀 ا عَلَّمْتَن 􀀀 إِلاّ م
􀀀
ا 􀀀 لا عِلْمَ لَن 􀀀 حانَکَ 􀀀 الُوا سُبْ 􀀀 صادِقِینَ ( 31 ) ق 􀀀 کُنْتُمْ
[ترجمه]
بیاد آر آن گاه که پروردگارت بفرشتگان گفت که می خواهم خلیفه اي در زمین قرار دهم.
گفتند:آیا قرار میدهی کسی را که تباهی و فساد کند و خونها بریزد در حالی که ما تو را می ستائیم و تقدیس میکنیم خداوند
فرمود:
من چیزي از(اسرار خلقت بشر) میدانم که شما نمی دانید( 30 ) و خداوند همۀ نامها را به آدم آموخت آن گاه حقایق آن نامها
را در نظر فرشتگان پدید آورد و گفت:
.( اگر راست می گویید مرا از نامهاي اینان خبر دهید( 31
.( فرشتگان گفتند:تو پاك و منزهی جز آنچه تو بما آموخته اي دانشی نداریم و(خدایا)تو دانا و حکیم هستی( 32
شرح لغات
ربّ-آقا و بزرگ و صاحب و بطور مطلق فقط بخدا گفته میشود.
ملائکه-جمع ملک(فرشته).
جعلنا-قرار دادیم از جعل یعنی پدید آوردن و قرار دادن.
ص : 115
خلیفه-یعنی پیشوا و جانشین.
یسفک الدماء-میریزد خون ها را از سفک بمعناي ریختن.
الدماء-جمع دم بمعنی خون.
نسبّح-یعنی تقدیس و تنزیه میکنیم خداوند را از بدیها و پلیدیها.
آدم-اولین انسانی که خداوند آفرید که به او آدم ابو البشر،پدر انسانها گفته میشود.
عرضهم-از عرض یعنی در معرض قرار دادن و عرضه داشتن.
أنبئونی-آگاه کنید مرا،از انباء یعنی اعلام و آگاهی دادن و نبوّت و نبی از همین ماده گرفته شده اند.
حکیم-دانشمند و حکمت،همان دانش است و نیز حکیم بدانشمندي که کار را بر اساس علم و تدبیر انجام میدهد گفته شده و
اطلاق شده است. « حکمت » بر عمل انسانی و اخلاقی او که جلوگیري از فساد و تبهکاري است
تفسیر
اشاره
پروردگار به همه ملائکه(یا به آن دسته)که در زمین سکونت داشتند خطاب کرده فرمود:در روي زمین قرار میدهم(می
در اینکه منظور از خلیفه حضرت آدم است شکّی « جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً 􀀀 لائِکَهِ إِنِّی 􀀀 الَ رَبُّکَ لِلْمَ 􀀀 إِذْ ق » آفرینم)خلیفه و جانشین
بمعنی جانشین گفته شده چند قول بیان گردیده است. « خلیفه » نیست ولی در اینجهت که چرا به او کلمۀ
-1 چون آدم نماینده و خلیفه خدا در زمین است وقتی خداوند بملائکه گفت که فرزندان آدم،در زمین فساد میکنند ملائکه
فایدة آفرینش آدم را می پرسند.
-2 آدم،جانشین ملائکه یا جنّ شد که قبل از او در زمین سکونت داشتند.
-3 حسن بصري میگوید:از نظر آنکه فرزندان آدم هر یک جانشین پدر و گذشتگان خود میگردند در آباد کردن زمین و یا
برپا داشتن عدل به آدم خلیفه گفته شد.
ص : 116
این ارض همان مکه است
نامیده اند روي این اصل ممکن است « امّ القري » از رسول اکرم روایت شده که زمین از مکه گسترش یافت و بدین جهت آن را
ا.... 􀀀 الُوا أَ تَجْعَلُ فِیه 􀀀 همان مکه باشد ق « ارض » مراد از کلمۀ
ملائکه گفتند:خدایا در زمین مردمی می آفرینی که کارشان فساد،کفر،گناه خونریزي نابجا است.
در این که چگونه و از چه راهی ملائکه فهمیدند آدم و ذریّه اش فساد می کنند وجوهی گفته شده است.
-1 بسیاري از مفسرین میگویند:قبل از آدم موجودات دیگري(جنّ)در زمین زندگی میکردند و فساد کردند و خداوند ملائکه
را فرستاد تا آنان را رانده خود سکونت کردند.اکنون می پرسند که آیا این آدم نیز مانند جنّ خونریزي و فساد میکند؟.
-2 سؤال ملائکه صرفاً براي فهمیدن بود نه در مقام انکار و اعتراض و از خدا می خواستند تا حکمت آفرینش آدم را بفهمند.
-3 ابن عباس میگوید:خداوند بملائکه گفته بود که از فرزندان این آدم کسانی خواهند آمد که فساد و خونریزي میکنند و پس
از آنکه خدا آدم را آفرید ملائکه از این نظر سؤال کردند که بفهمند آیا این همان آدمی است که خدا گفته بود ذریّه اش
فساد میکنند یا غیر او است.
و من میدانم که از » -4 در آیه کریمه چیزي حذف شده که اصل آن چنین بود من در روي زمین آدم(خلیفه)می آفرینم
پس ملائکه سؤال کردند ما که جز تقدیس و تسبیح کاري دیگر « فرزندانش کسانی هستند که فساد میکنند و خون می ریزند
.( نداریم سزاوارتریم که در روي زمین خلیفه باشیم ( 1
ص : 117
1) مطابق یک فرضیه و تئوري انسان از بی نهایت شروع شده و مراحل تکامل مادي را پیموده و بکشف وسائل کشنده -1
مادي رسیده است و روي حسن سودجویی جنگها واقع شده
« وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ »
(ما تو را تسبیح و تقدیس میکنیم)تسبیح ملائکه همان حمد و ستایش آنان از خدا می باشد زیرا حمد،ثنا و شکر است.و همین
شکر،اعتراف است به اینکه خداوند،بزرگ و منزّه و قابل ستایش میباشد و کلمه تسبیح معنایش جز این نیست.
من میدانم چه مصالحی در این آفرینش است که شما ) « تَعْلَمُونَ 􀀀 ا لا 􀀀 إِنِّی أَعْلَمُ م » : سپس خداوند در پاسخ ملائکه میگوید
نمیدانید)بعضی گفته اند که آنچه خدا میدانست و ملائکه نمیدانستند همان تکبّر و عجب ابلیس بود در ترك سجده.
قتاده می گوید:مراد علم ببودن انبیاء و صالحین در فرزندان آدم است.
قرآن پس از بیان آفرینش انسان و سؤال ملائکه برتري آدم را بر همه موجودات دیگر بیان میکند این فضیلت و برتري را تنها
میداند. « ا􀀀 ماءَ کُلَّه 􀀀 وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْ » در سایه علم و دانش او و اینکه خداوند همه اسماء خود را به آدم آموخت
در اینکه منظور از این اسمها چیست؟اقوالی بیان شده است.
-1 قتاده میگوید:منظور از اسمها.معانی و حقیقت آنها است زیرا بدیهی است فضیلت در الفاظ و اسامی نیست جز باعتبار معنی
و حقیقت.
وقتی که اسرار و حکمت این نامها را خداوند بیان کرد.ملائکه اقرار کردند که علم و اطلاعی ندارند و اصولًا تا چیزي را که
خدا به آنها نیاموزد و نگوید.آنان نخواهند دانست.
-2 ابن عباس و سعید بن جبیر و بیشتر مفسّران میگویند:منظور از نام ها نام تمام صنعتها و اصول و رموز کشاورزي،درخت
کاري و تمام کارهایی که مربوط
(1
و از همان وسائل در راه نابودي نوع خود استفاده کرده است و در نتیجه تمام وسائل تمدن از بین رفته و بحالت ابتدایی
بازگشت شده است.و ممکن است جهت سؤال ملائکه این بود که این آدم جانشین انسانهاي قبلی است و ملائکه می پرسند
که خلقت چنین انسانی که طبعی سودجو و خونریز دارد فایده اش چیست و باز هم فساد و خونریزي میکند.در این باره روایات
فراوانی نیز وارد شده است.
ص : 118
بامور دین و دنیا بوده که خدا به آدم آموخت.
-3 برخی گفته اند:نام تمام چیزهایی را که خلق شده و یا نشده و بعداً آفریده خواهد شد به او آموخت.
-4 علی بن عیسی میگوید:فرزندان آدم همه زبانهاي مختلف را از پدر آموختند و پس از تفرقه و پراکندگی،هر دسته اي بزبانی
و پس از طوفان که بیشتر مردم « نوح » که عادت داشتند تکلّم کردند ولی با این حال بهمه زبانها دانا بودند تا زمان حضرت
هلاك گشته و باقیمانده نیز متفرّق شدند و هر قومی زبانی را که خود بهتر می توانستند انتخاب نموده و بقیۀ زبانها را تدریجاً
فراموش کردند.
-5 از امام صادق علیه السلام سؤال شد که منظور از نام هایی که خدا به آدم آموخت چیست؟فرمود نام زمینها،کوه ها،دره
ها،بیابانها و در این هنگام نگاهش بفرشی که بر زمین گسترده بود و حضرت بروي آن قرار داشت افتاد و فرمود: حتی نام این
فرش را نیز خدا به او آموخت،و گفته شده که منظور از نامها،نام ملائکه و فرزندان خود آدم بوده است.
برخی گفته اند فوائد و امتیازات و نامهاي حیوانات را خدا بآدم یاد داد و اینکه هر حیوانی بچه کاري میخورد خداوند باو
آموخت.
و نیز گفته شده که خداوند بآدم زبان عربی را نیاموخت و اولین کسی که باین زبان تکلم کرد،حضرت اسماعیل بود.و اضافه
اللّ علیه و آله و سلم.
􀀀
کرده اند سخن گفتن براي سه پیامبر معجزه بود.آدم،اسماعیل و حضرت محمّد صلی ه
در نحوة تعلیم خداوند بآدم نیز اختلاف است.از اینقرار:
-1 خداوند این معانی و اسماء را بقلب او الهام کرد و زبانش بآن معانی گویا شد که خود،اعجاز و خرق عادت بود.
-2 او را بفرا گرفتن آن اسماء وادار کرد.
-3 اول بار زبان ملائکه را باو آموخت و آدم با آن زبان بقیه زبانها را یاد گرفت.
ص : 119
-4 بعضی گفته اند خداوند اسمهاي اشخاص را بآدم آموخت بدین ترتیب خود آن اشیاء را حاضر کرد و بعد،اسم و خاصیت
هر یک را باو گفت.
« لائِکَهِ 􀀀 ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَ »
خداوند مخلوقات را(بقول ابن عباس)و یا صاحبان اسمها را(بقول مجاهد)بملائکه عرضه داشت و از آنان خواست که نامهاي
عرضها که(ابی بن کعب میگوید)عرضهنّ(که ابن مسعود میگوید)،منظور،عرضه داشتن خود » آنها را بیان کنند روي قرائت
اسمها است نه صاحبان اسمها.
چگونه عرضه شد؟
در اینکه خداوند چگونه این اسمها را بر ملائکه عرضه نموده،میان مفسرین اختلاف است:
-1 خدا معانی آن نامها را آفرید بطوري که ملائکه آنها را دیدند.
-2 آن چنان اشیاء را در ذهن آنان روشن و مجسّم کرد که گویی آنها را میدیدند.
-3 یک فرد از هر جنس و نوع را بر ملائکه عرضه داشت.
ماءِ 􀀀 الَ أَنْبِئُونِی بِأَسْ 􀀀فَق » و پس از آنکه خداوند موجودات را بآنان نشان داد و از آنها خواست که اسم و خاصیتشان را بیان کنند
ملائکه نتوانستند و آدم توانست و باري ملائکه روشن شد که آدم صلاحیت سکونت در زمین و « صادِقِینَ 􀀀 ءِ إِنْ کُنْتُمْ 􀀀 ؤُلا 􀀀ه
خلافت آن را دارد.و این مطلب بیشتر تأیید میکند که منظور از اسمها که خدا بآدم آموخت،همان شناسایی قوانین طبیعت و
آباد کردن زمین و نشاندن درختها و مانند آن است که با زندگی در زمین سازگار میباشد.
سؤال در اینجا سؤالی پیش میآید که چگونه خدا از ملائکه مطلبی می پرسد در حالی که میداند آنها نمیدانند و یا امري میکند
که ملائکه از انجام آن معذور و ناتوانند؟.
جواب دانشمندان تفسیر در جواب این سؤال اتفاق دارند که این امر حقیقتاً براي طلب انجام کار نبوده است و خدا از ملائکه
نمیخواست که واقعاً اسمها را بیان کنند
ص : 120
چه،او میدانست که این تکلیف محالی است ولی براي مصلحت این امر،متوجه آنها شد و در بیان این مصلحت وجوهی گفته
شده است.
-1 هنگامی که خدا اعلام کرد که در زمین خلیفه و پیشوا قرار میدهم،در خاطر ملائکه آمد که اگر خلیفه از جنس آنان باشد
فساد و خونریزي در زمین نخواهد بود در حالی که فرزندان آدم جز خونریزي و تبهکاري،نتیجه اي ندارند.
-2 آنان خود را برتر و بالاتر از همه می دانستند و می پنداشتند که با بودن آنان خداوند موجود تازه اي(که برتر از آنان
باشد)نمی آفریند.
-3 باین عنوان از ملائکه سؤال شد که:اگر راست می گویید و میدانید که چرا من در روي زمین خلیفه و جانشین قرار میدهم
. « صادِقِینَ 􀀀 لاءِ إِنْ کُنْتُمْ 􀀀 ؤُ􀀀 ماءِ ه 􀀀 أَنْبِئُونِی بِأَسْ » ؟ این اسمها را براي من بیان کنید
-4 اخفش میگوید:پرستش خدا از ملائکه مانند آن است که ما بکسی می گوییم اگر میدانی در دست من چیست بگو؟ و
منظور بیان این جهت است که او نمیداند و همچنین در آیه کریمه خدا میگوید:اگر راست می گویید که این نامها را
در اینجا فقط براي فهماندن عجز و ناتوانی آنان است نه طلب واقعی. « امر » میدانید،براي من بیان کنید.بنا بر این
شروع کردند. « سبحانک » و ملائکه این اعتراف را با کلمۀ
نکته دیگر اینکه این کلمه که بمعناي تنزیه و تقدیس است ممکن است براي یکی از چهار معناي زیر باشد.
-1 کسی جز تو از غیب اطلاع ندارد.
-2 منزهی از اینکه در آفرینش آدم و خلیفه بودن او ما بتو اعتراض کنیم.
-3 تو از اینکه کاري بی مصلحت و حکمت انجام دهی(چون خلقت آدم) منزّه و وارسته اي.
-4 در مقام تعجب که خدا چگونه مطلبی را که بآنان نیاموخته است،میپرسد.
در این آیه براي بیان این مطلب است « ا􀀀 ا عَلَّمْتَن 􀀀 إِلاّ م
􀀀
» و علت اضافه شدن جملۀ
ص : 121
ما ) « ا􀀀 عِلْمَ لَن 􀀀 لا» که ما و هر مخلوق دیگري هر چه میداند همه و همه از فیض تعلیم و یاد دادن خدا است و گرنه کلمه
نمیدانیم)در جواب سؤال کافی بود.
« إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ »
خدایا تو دانا و حکیم هستی،کلمه حکیم یا بمعناي عالم است و بنا بر این از صفات خدا است که عین ذات بوده و از بی
نهایت و تا بی نهایت بدان متّصف می باشد و یا بمعناي کسی است که کارش متقَن و محکم و اساسی است که بنا بر این
صفتِ فعل و کار خدا میگردد.
ابن عباس میگوید فرق علیم با حکیم این است که علیم،کامل در دانش است و حکیم کسی است که کامل در
عمل(کار)میباشد.و این آیه دلالت دارد که همه علوم و دانشها از خدا است .
[ [سوره البقره ( 2): آیه 33
اشاره
ا􀀀 ا تُبْدُونَ وَ م 􀀀 اتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ م 􀀀 ماو 􀀀 الَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ اَلسَّ 􀀀 مائِهِمْ ق 􀀀 فَلَمّ أَنْبَأَهُمْ بِأَسْ
ا 􀀀 بِأَس مائِهِمْ 􀀀 ا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ ْ 􀀀 ق ی الَ 􀀀
( کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ ( 33
[ترجمه]
گفت آدم فرشتگان را بحقایق این اسم ها آگاه کن و چون آدم آگاهشان کرد خدا بملائکه فرمود نگفتیم بشما من میدانم
( غیب آسمانها و زمین را و آنچه آشکار و یا نهان کنید میدانم( 33
شرح لغات
تبدون-آشکار میکنید و ابداء و اظهار و اعلان بیک معنی میباشند.
تفسیر
اشاره
این آیات خطاب به آدم است که او ملائکه را به اسمهایی که خدا بر او عرضه داشت آگاه کند و مراد از این اسم ها را که
است قبلًا گفتیم. « لاءِ􀀀 ؤُ􀀀 ماءِ ه 􀀀 بِأَسْ » همان
آیا »: وقتی که آدم اسم هاي همه چیز و منافع و ضررهاي آنها را براي ملائکه بیان کرد خداوند بملائکه خطاب کرد و فرمود
اتِ وَ الْأَرْضِ) و آنچه در آن دو پنهان است و شما 􀀀 ماو 􀀀 نگفتم بشما که من غیب آسمانها و زمین را میدانم (إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّ
آنها را نمیدانید من میدانم مانند آنچه از نظر شما حاضر است.
« ا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ 􀀀 ا تُبْدُونَ وَ م 􀀀 وَ أَعْلَمُ م »
(و نیز آنچه را که آشکار و یا پنهان کنید میدانم)در تفسیر این آیه وجوهی بیان شده است:
ص : 122
آنچه آشکار یا پنهان میکنید)علم خدا به ظاهر و باطن آنها است و مقدمه براي ) « ا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ 􀀀 ا تُبْدُونَ وَ م 􀀀م» -1 منظور از
مطلب دیگري قرار گرفته است یعنی وقتی خدا علم بغیب دارد و همه چیز را میداند بنا بر این روي علم بمصالح واقعی،انسان را
چنان آفرید که شایستگی تکلیف داشته باشد.
ا􀀀 آنچه آشکار میکنید)اعتراض آنها به اینکه آیا در زمین کسی میآفرینی که فساد میکند (أَ تَجْعَلُ فِیه ) « ا تُبْدُونَ 􀀀م» -2 منظور از
آنچه پنهان میکنید)آن چیزي است که ابلیس در خاطر داشت که بآدم سجده نکند. ) « ا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ 􀀀م» مَنْ یُفْسِدُ) و مراد از
ا کُنْتُمْ 􀀀م» علی بن عیسی این وجه را ضعیف دانسته میگوید:خطاب متوجه ملائکه بوده که شیطان داخل آنها نبود و باضافه کلمه
عام است و شامل همه میباشد و جز با دلیل نباید آن را تخصیص زد. « تَکْتُمُونَ
طرفداران این وجه در پاسخ علی بن عیسی میگویند همانطور که امر بملائکه در بارة سجده به آدم شامل ابلیس هم بود در این
خطاب هم ممکن است شیطان داخل ملائکه باشد و روایاتی مؤید این وجه وارد شده و طبري آن را اختیار کرده است.
-3 خداوند هنگامی که آدم را آفرید ملائکه بر او گذشتند قبل از آنکه روح بر او دمیده شود و مانند آن را پیش از آن ندیده
اشاره بهمین « ا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ 􀀀م» بودند با خود گفتند خدا هیچ آفریده اي را نیافرید جز آنکه ما برتر و بالاتر از آنیم و کلمۀ
این وجه را حسن نقل « ا􀀀 ا مَنْ یُفْسِدُ فِیه 􀀀 أَ تَجْعَلُ فِیه » : است که آنها پنهان داشتند و آنچه را که در برابر خدا اظهار کردند همان
کرده است.
صاحب مجمع البیان وجه اوّل را اقوي می داند زیرا اعم از دو وجه دیگر است.
سؤال نکته اینکه خداوند در اینجا علم خود را به اسرار غیبی براي ملائکه بیان می کند چیست؟ پاسخ میخواهد جواب ضمنی
به سؤال ملائکه دهد وقتی پرسیدند چرا کسی را خلق
ص : 123
می کنی که در زمین فساد می کند و خون می ریزد البتّه نه جواب صریح زیرا اگر می خواست جواب صریح دهد می
فرمود:من کسی را که خون می ریزد و فساد می کند آفریدم از نظر علم من بمصلحت بندگان خود در تکلیف.
و ضمناً اشاره به این جهت فرمود که بر بندگان است که تسلیم حکم و خواست خدا شوند چه،او مصالح آنها را بهتر از
خودشان میداند و چیزهایی را می داند که آنها جاهلند.
سؤال دیگر اینکه خدا اسماء را به آدم آموخت چگونه دلالت بر علم غیب خدا دارد؟ جواب برخی گفته اند که خدا همه اسم
ها را با معانی آنها به آدم آموخت تا زبانش بدانها گشوده شود.و از این راه معجزه اي براي ملائکه اقامه نمود تا دلیلی بر نبوّت
حضرت آدم باشد و نیز عظمت شأنش و در اینکه خدا به او علمی داد که کسی بدان نمی رسد مگر به یاد دادن خدا،بیشتر
روشن شود.
و خداوند در نتیجۀ این کار،ملائکه را واداشت که اولًا اعتراف کنند به اینکه خود چیزي نمیدانند و ثانیاً بدانند آدم آنچه را که
بآنان میآموزد از خدا فرا گرفته است و بار دیگر بر ایشان قطعی و ثابت گردد که جز از راه آموختن خداي بزرگ علام
الغیوب راهی براي فراگیري اسرار غیبی نیست.
و آنچه را که ملائکه با دلیل عقلی یافته بودند که سر چشمه هستی و علم خداست اینک با مشاهده این واقعه محکم تر گردد
و از این نظر آیۀ کریمه می فرماید:
« اتِ وَ الْأَرْضِ 􀀀 ماو 􀀀 أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّ »
(آیا نگفتم بشما که من میدانم اسرار غیبی آسمانها و زمین را)یعنی قبلًا با دلیل عقلی برایتان روشن و واضح کردم.
ملائکه چگونه درستی سخن آدم را فهمیدند؟
سید مرتضی می گوید:در این آیه کریمه سؤالی است که من ندیدم کسی از مفسّران بدان بپردازد و آن اینست که وقتی آدم
اسم ها را براي ملائکه گفت و آنان
ص : 124
تصدیق کردند از کجا صحّت و درستی و مطابقت آنها را فهمیدند،آنها که قبلًا آشنایی با این کلمات نداشتند و سیاق کلام بر
أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ » این دلالت دارد که وقتی اسم ها را شنیدند درستی آنها را فهمیدند و إلاّ این آیه کریمه
معنایی نداشت و نیز اگر درستی آنها را نفهمیده بودند بر اعجاز و نبوّت حضرت آدم دلالت نمیکرد؟در « اتِ وَ الْأَرْضِ 􀀀 ماو 􀀀 السَّ
پاسخ وجوهی بیان شده است:
-1 چه مانعی دارد که خداوند علمی ضروري به آنان داده باشد که صحّت و مطابق بودن این اسم ها بفهمند خواه این علم از
راه و طریق و واسطه اي معین باشد و یا ابتداءً و بدون وسیله بهر حال آنان با این علم،درستی اسم ها را فهمیده و از درستی
آنها استدلال به نبوت آدم نمودند.
-2 ممکن است هر دسته از ملائکه بیک لغت و زبان آشنا و آگاه بوده اند و خداوند که می خواست برتري آدم را بر ملائکه
ثابت کند او را بهمۀ اسم ها و بهر لغت و زبانی آگاه کرد و وقتی به ملائکه آن اسم ها را گفت هر دسته درستی آنها را بزبان
خود دانستند و وقتی دسته هاي دیگر نیز مطابقت و درستی گفتۀ آدم را با زبانهاي خود بیان کردند براي همۀ آنها فرق عادت
و احاطه بهمه زبانها که آدم داشت روشن شد و در نتیجه به نبوت آدم پی بردند.
البته این دو جواب بر این اساس است که ملائکه قبلًا نبوّت آدم را نفهمیده بودند و از راه خبر دادن به اسم ها فهمیدند و اما
اگر فرض کنیم که قبلاً پیامبري آدم را میدانستند دیگر احتیاج به این دو وجه نخواهد بود.زیرا با توجه و علم به اینکه آدم
پیامبر خداست درستی گفتۀ او بر ایشان قطعی و ثابت خواهد بود .
[ [سوره البقره ( 2): آیه 34
اشاره
( کافِرِینَ ( 34 􀀀 کانَ مِنَ اَلْ 􀀀 ی وَ اِسْتَکْبَرَ وَ 􀀀 إِلاّ إِبْلِیسَ أَب
􀀀
لائِکَهِ اُسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا 􀀀 ا لِلْمَ 􀀀 وَ إِذْ قُلْن
[ترجمه]
( هنگامی که گفتیم بملائکه که بآدم سجده کنید همه سجده کردند جز ابلیس که سرپیچی و تکبر کرد و از کافران شد( 34
شرح لغات
سجود-در لغت خضوع و اظهار ذلّت است و در اصطلاح اسلام،قرار دادن
ص : 125
پیشانی است بر روي زمین و یکی از اجزاء نماز است چون رکوع و قنوت و مانند آنها.
بیک معنی هستند. « امتناع » و« ترك » و« اباء » امتناع کرد و سه کلمه -« أبی »
استکبر-خود را بزرگ دانست و استکبار بهمان معناي تکبّر است.
ابلیس-اسمی است عجمی بمعناي شیطان.
تفسیر
اشاره
« لائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ 􀀀 ا لِلْمَ 􀀀 إِذْ قُلْن » این آیات،مقام و عظمت و جلالی را که خدا به آدم داده بیان میکند که بیاد بیاور اي محمد
وقتی که ما بملائکه گفتیم براي آدم سجده کنید،ظاهر آیه نشان میدهد که امر خدا متوجه همه ملائکه حتی جبرئیل و میکائیل
1)(همه ملائکه سجده کردند جز ابلیس) همین مطلب ) « إِلاّ إِبْلِیسَ
􀀀
لائِکَهُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ 􀀀 فَسَجَدَ الْمَ » بوده است.آیات دیگر چون
را تأیید میکند که امر متوجه همه بوده است.بعضی دیگر معتقدند:مخاطب این امر گروهی از ملائکه بودند که شیطان از آنها
بود.
و در این که سجده ملائکه براي آدم بچه ترتیبی بوده دو قول نقل شده است.
-1 تعظیم و بزرگداشت آدم بوسیلۀ ملائکه که در روایات ائمه علیهم السلام وارد شده و عقیده قتاده و جمعی از اهل علم و نیز
علی بن عیسی رمانی همین است و از همین جهت بالاتري مقام انبیاء را از ملائکه اثبات کرده اند.
-2 خدا آدم را قبلۀ آنان قرار داد و فرمان داد تا بدان سوي سجده کنند که جبائی و ابو القاسم بلخی و جمعی دیگر گفته اند و
آن را نیز نوعی تعظیم براي آدم شمرده اند.
أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ » ولی با توجّه به اینکه علت سرپیچی ابلیس از سجدة آدم این بود که خود را بالاتر و برتر میدانست و میگفت
(2) « ارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ 􀀀 خَلَقْتَنِی مِنْ ن
ص : 126
1) آیه 30 از سوره حجر و 73 از سوره ص. -1
( 2) آیه 12 از سوره اعراف( 7 -2
(من از او بهترم.مرا از آتش و او را از خاك آفریدي) بنا بر این اگر سجده فقط قبله قرار دادن آدم نه تعظیم و بزرگداشت او
بود قطعاً ابلیس اباء و امتناعی نداشت پس قول دوم درست نیست و صحیح همان وجه اول است.
ابلیس فرشته بود یا جن؟
ابن عباس و قتاده و ابن مسعود معتقدند که شیطان فرشته بود و همین قول را- شیخ طوسی نیز اختیار کرده است.و ظاهر تفاسیر
و آنچه از حضرت امام صادق رسیده همین قول است.
ولی شیخ مفید میگوید:ابلیس جن بود و ملک نبود و روایات متواتر و فراوان از ائمه علیهم السلام بهمین مضمون رسیده و
مذهب امامیه نیز همین است و حسن بصري و علی بن عیسی و بلخی و بعضی دیگر همین قول را صحیح دانسته اند.این دسته
بر عقیده خود چنین استدلال می کنند.
1)(جز ابلیس که از جن بود) و معلوم است در هر جاي قرآن ) « کانَ مِنَ الْجِ نِّ 􀀀 إِلاّ إِبْلِیسَ
􀀀
» : -1 خداوند می فرماید
آمده باشد منظور همان جن معروف است. « جنّ » کلمۀ
2)(آنچه خدا به آنان فرمان دهد نافرمانی و ) « ا یُؤْمَرُونَ 􀀀 ا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ م 􀀀 اللّ م
􀀀
لا یَعْصُونَ هَ 􀀀» : -2 قرآن در بارة ملائکه می فرماید
مخالفت نمی کنند و امر خدا را انجام میدهند)بنا بر این ابلیس که نافرمانی کرد ملک نبود.
3)(آیا او و نسلش را ) « اءَ مِنْ دُونِی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ 􀀀 أَ فَتَتَّخِ ذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِی » : -3 براي ابلیس ذریه و نسل است قرآن می گوید
دوست خود میگیرید غیر از خدا در حالی که او دشمن شماست)و حسن بصري می گوید:ابلیس پدر جن است همانطور
ص : 127
( 1) آیه 50 از سوره کهف( 18 -1
( 2) آیه 6 از سوره تحریم( 66 -2
( 3) آیه 50 از سوره کهف( 18 -3
که آدم پدر بشر میباشد در حالی که ملائکه روحانی اند و توالد و تناسل و خوردن و آشامیدن ندارند.
1)(کسی که فرشته ها را فرستادگان خود قرار داد)و بدیهی است ) « لائِکَهِ رُسُلًا 􀀀 جاعِلِ الْمَ 􀀀» : -4 قرآن در بارة ملائکه می گوید
که کفر و فسق از ساحت فرستاده خدا دور است و اگر بر آنان فسق روا باشد دروغ نیز روا است.در این صورت فرستاده نمی
توانند باشند.
استثناء دلیل نمی شود
کسانی که می گویند او فرشته بود استدلال می کنند که آیات کریمه در بارة اطاعت همه ملائکه از فرمان خدا ابلیس را
پس معلوم میشود او جزء ملائکه بوده که استثناء شده است و نیز او را « فسجد الملائکه الا ابلیس »: استثناء کرده است و میفرماید
سرزنش و توبیخ می کند که حاکی از مأمور بودن اوست.
ولی اینان می گویند استثناء دلیل نمی شود زیرا ممکن است امر خدا هم به ملائکه و هم بجمعی از جن بوده و ابلیس مخالفت
کرده باشد مثل این که بگویند بهمه اهل بصره دستور رسید که به مسجد جامع روند و همه رفتند جز مردي کوفی که از این
استثناء فهمیده میشود مردم کوفه نیز مانند مردم بصره مأمور بوده اند ولی علت اینکه تنها مردم بصره را نام برده زیادي عدة
2)و مؤید این نظر است آنچه ابن ) « اعَ الظَّنِّ 􀀀 ا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّب 􀀀م» : آنها بوده است.و یا استثناء منقطع باشد مانند آیه کریمه
از جمیل بن درّاج نقل می کند که میگوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم:ابلیس فرشته بود یا جنّ؟و « نبوت » بابویه در کتاب
یا اینکه عهده دار کاري در آسمانها بود؟ حضرت فرمودند نه فرشته بود و نه کاري در آسمانها داشت او جن بود ولی ملائکه
خیال میکردند او از خودشان است چون با آنها بود تا وقتی فرمان سجده به آدم از طرف خدا صادر شد او نافرمانی کرد و
فطرتش آشکار شد.
ص : 128
( 1) آیه 1 از سوره فاطر( 35 -1
( 2) آیه 157 از سوره نساء( 4 -2
ناتمامی استدلال
کانَ مِنَ 􀀀 إِلاّ إِبْلِیسَ
􀀀
» طرفداران مذهب اوّل چهار دلیل بالا را ناتمام دانسته و در بارة آنها می گویند 1-آیه کریمه که می فرماید
کلمۀ جن بمعناي پوشیده است و دسته اي از ملائکه از دیده ها پنهان بودند و لذا این کلمه به آنها گفته شده است. « الْجِنِّ
صفت دربانان بهشت است نه همۀ ملائکه. « ا أَمَرَهُمْ 􀀀 اللّ م
􀀀
لا یَعْصُونَ هَ 􀀀» -2 آیه کریمۀ
-3 ممکن است خداوند در ابلیس که خود ملک بود نیروي شهوت را قرار داد و توالد و تناسل داشته باشد.
لائِکَهِ رُسُلًا وَ 􀀀 اَللّ یَصْطَفِی مِنَ الْمَ
􀀀
هُ » معارض است با آیه دیگر که می فرماید « لائِکَهِ رُسُلًا 􀀀 جاعِلِ الْمَ 􀀀» : -4 آیۀ کریمه که می فرماید
از)براي تبعیض است و معنایش این است که )« من » 1)خداوند از ملائکه و از مردم بر میگزیند فرستاده هایی را که ) « النّ
اسِ􀀀 مِن َ
خدا بعضی از ملائکه را براي فرستادگی خود برمیگزیند نه همۀ آنها را.
کافِرِینَ 􀀀 کانَ مِنَ الْ 􀀀 وَ
-در بارة اینکه شیطان از کافران بود نیز چند قول نقل شده است.
2)(او از غرق شده ها گشت)و منظور ) « کانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ 􀀀 فَ» -1 او کافر شد همانطور که قرآن در مورد فرزند نوح می فرماید
این است که غرق شد.
کفر مربوط بقلب است یا افعال؟
برخی به این آیه استدلال کرده اند که کفر و ایمان نه تنها مربوط بقلب است بلکه به افعال و رفتار نیز ارتباط دارد چه شیطان
که از نظر اعتقاد اشکالی نداشت تنها او سجده نکرد و سبب کفرش همین شد.
ص : 129
( 1) آیه 75 از سوره حج( 22 -1
( 2) آیه 43 از سوره هود( 11 -2
ولی این استدلال تمام نیست زیرا رفتار در پاره اي از موارد می تواند نشان ده اعتقاد باشد مثلًا کسی که به بت سجده می کند
شمرده میشود و در بارة شیطان نیز با « کفر » خود این عمل کفر نیست ولی چون حکایت از اعتقاد او به خدا بودن بت می کند
اجماعی که بکفرش داریم می فهمیم که او اصلًا ایمان نیاورده است.
امر سجده چگونه بوده است؟
بعضی میگویند امر خدا با همان خطایی بود که به شیطان و ملائکه در بارة سجده بآدم کرد عده اي دیگر می گویند خداوند
بفرستاده و رسول خود وحی کرد و او به آنها ابلاغ نمود.عقیده سوّمی نیز هست که میگوید:خداوند کاري انجام داد که به
آنان فهماند باید در برابر آدم سجده کنند.
آیا ترك سجده کفر است؟
سؤالی در اینجا پیش می آید که آیا ترك سجده کفر است و چطور در قرآن کفر شمرده شد است؟در پاسخ باید گفت کفر
ابلیس نه تنها بعلّت ترك سجده بود بلکه سجده نکردن چیزهاي دیگري را نیز همراه داشت از اینقرار:
-1 او معتقد شد که خدا او را امر به کاري بیهوده کرده است و در این سجده هیچ فائده و مصلحتی نیست.
-2 او از سجده خودداري کرد روي تکبّر و سرپیچی از فرمان و الآن نیز اگر کسی نماز نخواند و سجده نکند روي این تمرّد و
سرپیچی مسلّماً کافر شمرده می شود.
-3 او سجده نکرد و پیامبر خدا را مسخره و استهزاء نمود که کاشف از کفر او بود.
جبر باطل است!
از سه قسمت این آیه ضمناً می توان استفاده کرد که جبر باطل است.
یعنی سرپیچی کرد که معنایش این است میتوانست ولی انجام نداد. « أبی » اولًا فرمود
ص : 130
که از آن فهمیده میشود سجده کار ملائکه بود. « إِلاّ
􀀀
فَسَجَدُوا » ثانیاً می فرماید
ثالثاً ملائکه را به امتثال فرمان خدا و سجده به آدم مدح و ستایش و ابلیس را به ترك آن سرزنش می نماید و مدح و ذم
همیشه در بارة افعال اختیاري است اما معتقدین بجبر می گویند او سجده نکرد زیرا براي این کار خلق نشده بود و توانایی بر
آن را نداشت .
[ [سوره البقره ( 2): آیه 35
اشاره
( اَلظّ ( 35
􀀀
ا مِنَ الِمِینَ 􀀀 ذِهِ اَلشَّجَرَهَ فَتَکُون 􀀀 ا ه 􀀀 لا تَقْرَب 􀀀 ما وَ 􀀀 ا رَغَداً حَیْثُ شِئْتُ 􀀀 لا مِنْه 􀀀 ا آدَمُ اُسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ اَلْجَنَّهَ وَ کُ 􀀀 ا ی 􀀀 وَ قُلْن
[ترجمه]
و گفتیم:اي آدم تو و همسرت در بهشت آرام بگیرید و از آن،هر چه خواستید بخورید و نزدیک این درخت نشوید که از
( ستمکاران خواهید شد( 35
شرح لغات
بسکون کاف بمعناي خانواده و سکن بفتح کاف خانه و منزل و « سکن » اسکن-آرام بگیر از سکون بمعناي آرامش و اطمینان و
گاهی بمعناي رحمت نیز میباشد.
زوج-همسر-جفت.
معانی نزدیک بهم دارند. « اکل و مضغ و لقم »: کلا-بخورید،و لغات
رغداً-سودي که در بدست آوردن آن رنج و زحمتی کشیده نشده است.و برخی گویند:رغد گشایش زندگی است.
با اختلاف کمی که با هم دارند. « محبت و اختیار و ایثار »: شئتما-خواستید،از مشیت بمعناي خواستن و بهمین معنا است کلمات
لا تقربا-نزدیک نشوید از قرب بمعناي نزدیکی.
گفته میشود « تشاجر » شجره-درخت و آنچه بر روي ساق است جمع آن اشجار و شجرات و نیز باختلاف بین اشخاص کلمه
بمناسبت اینکه شاخه هاي درخت از هم فاصله و جدایی دارند.
تفسیر
اشاره
پس از آنکه خداوند آدم را به علومی اختصاص داد که شایستۀ سجدة ملائکه
ص : 131
شد باو گفت(قلنا) اي آدم تو و همسرت بهشت را محل سکونت و منزل قرار دهید و در آنجا بمانید.
این امر الهی بآدم در بارة سکونت بهشت بعقیدة بعضی تعبّدي و براي بیان واجب و بعقیدة دیگران براي بیان اباحه و جائز
بودن و غیر تعبّدي بوده است زیرا در آن مشقت و ناراحتی نبود که تکلیف بدان،تعبّدي باشد.
و همین طور امر به اینکه بخورید(کُلا)مسلماً براي اباحه است ولی نهی از نزدیک شدن بآن درخت(لا تقرباً)بی شک تعبدي و
براي بیان حرمت آنست.
این بهشت کدام است؟
در اینکه بهشت آدم کجا و چگونه بوده است اقوالی بیان شده است از اینقرار:
-1 ابو هاشم میگوید:این بهشت باغی از باغهاي آسمان بوده و غیر از بهشت جاودان زیرا آن بهشت موعود جاودانی و ابدي
است و نیز تکلیفی در آن وجود ندارد.
از آن پائین بیائید)دلالت بر ) « ا􀀀 اِهْبِطُوا مِنْه » : -2 ابو مسلم میگوید این بهشت یکی از باغ هاي دنیا و روي زمین بوده است و جملۀ
بشهر فرود آئید)و مسلماً ) « اِهْبِطُوا مِصْراً » : این ندارد که این بهشت در آسمان بوده است زیرا همانطور که در آیه کریمه فرموده
از آسمان فرود نیامدند.
« ی شَجَرَهِ الْخُلْدِ 􀀀 هَلْ أَدُلُّکَ عَل » آنان که معتقدند که این بهشت جاودانی نبوده استدلال میکنند به اینکه شیطان به آدم گفت
1)(می خواهی تو را بدرختی که در اثر خوردن میوه آن جاودانی خواهی شد راهنمایی و دلالت کنم)و بدیهی است که اگر )
این بهشت ابدي بود آدم آن را میدانست و نیاز بدلالت شیطان نداشت.
ولی بیشتر مفسّران و حسن بصري و عمرو بن عبید و واصل بن عطا و بسیاري از معتزله چون جبائی و رمّانی و ابن اخشید
براي تعریف است و این کلمه مانند اسم « الخلد »« الف و لام » معتقدند که این همان بهشت جاوید بوده است زیرا از نظر ادبی
خاصّی براي آن بهشت شده است.
ص : 132
( 1) آیه 120 از سوره طه( 20 -1
و در جواب اینکه اگر بهشت جاوید بود چگونه شیطان در آن میزیسته و آدم را فریب داده است میگویند ممکن است آدم
صداي شیطان را از خارج بهشت شنیده باشد.
و از این که چگونه آدم از آن خارج شد در حالی که هر که داخل بهشت جاوید گردد براي همیشه در آن خواهد ماند
میگویند این ماندن در صورتی است که اهل بهشت براي گرفتن پاداش زحمات خود در آن استقرار پیدا کنند اما قبل از آن
1)(همه چیز جز او هلاك و ) « إِلاّ وَجْهَهُ
􀀀
الِکٌ 􀀀 کُلُّ شَیْءٍ ه » : همه چیز و همه کس باید فانی شوند همانطور که قرآن می فرماید
از میوه ها و نعمت هاي بی رنج بهشت سود ببرید و بخورید هر چه خواستید جز اینکه به « ا رَغَداً 􀀀 لا مِنْه 􀀀 وَ کُ » (. فانی خواهند شد
آن درخت نزدیک نگردید یعنی بقول امام باقر از آن نخورید و براي خوردن نزدیک بآن نشوید شاهد همین معنا است که
لا􀀀 فَأَکَ » : مخالفت این نهی از خوردن میوه آن درخت پدید آمد نه از نزدیک شدن به آن.و با شاهد دیگر اینکه قرآن می گوید
2)(از آن خوردند و عورت هایشان نمودار و آشکار شد). ) « ما􀀀 ما سَوْآتُهُ 􀀀 ا فَبَدَتْ لَهُ 􀀀 مِنْه
گناه بوده یا ترك اولی؟
در اینکه این نهی تحریمی بوده یا تنزیهی و یا بعبارت دیگر حرام بود خوردن آن میوه و یا مکروه،اختلاف شده است.
و ما که انبیاء را از گناه چه صغیر و چه کبیر معصوم می دانیم نهی را تنزیهی دانسته و معتقدیم براي آدم بهتر بود که از میوة
آن نمی خورد و با خوردنش ترك اولی مرتکب شد نه گناه.
بعقیدة معتزله خوردن میوه براي آدم گناه صغیره بود که عمداً و یا سهواً و یا از روي تأویل و تفسیر(باختلاف اقوال)مرتکب آن
شد.
ص : 133
( 1) آیه 88 از سوره قصص( 28 -1
( 2) آیه 121 از سوره طه( 20 -2
علت اینکه ما می گوئیم انبیاء مرتکب گناه مطلقا نمیشوند اینست که گناهان بعقیدة ما همه کبیره هستند و اگر گناهی را
صغیره و کوچک میشمرند با مقایسه و سنجش بگناه بزرگتر است.و مرتکب گناه مستحق سرزنش و عقاب است.
گناه بعقیدة ما درست نیست و چون ساحت انبیاء از سرزنش و عقاب دور است پس ناچار آنان گرد هیچ گناهی « حبط » و مسئلۀ
نمی گردند.
بدیهی است اگر پیامبري گناه کند دیگران از پذیرفتن امر و نهی او دوري می جویند زیرا روح انسان از کسی پذیرش دارد که
در باره اش احتمال ارتکاب گناه ندهد و چون هدف بعثت انبیاء نجات بشر است باید آنچه را که سبب دوري مردم از آنان
می گردد مانند بیماري روحی و یا جسمی که سبب نفرت است نداشته باشند تا مردم گرد آنان جمع شده از نور هدایتشان
بهره مند گردند.
این درخت چه بود؟
در این که درخت حرام چه بود اختلاف شده است از این قرار:
-1 سنبلۀ گندم از نظر ابن عباس.
علیه « حضرت علی بن ابی طالب » -4 درخت کافور از « ابن جریح » -3 درخت انجیر از نظر « ابن مسعود » -2 درخت انگور از نظر
السلام بیان شده است.
ا مِنَ 􀀀 فَتَکُون » « ابن جذعان » -6 درختی که ملائکه از ثمره اش خوردند و جاودانی شدند از « کلبی » -5 درخت علم خیر و شرّ از
یعنی با خوردن میوة آن درخت شما از ستمکاران بخود خواهید شد و کسی که خود را از ثوابی محروم می دارد « الظّ
􀀀
الِمِینَ
.« او بخود ستم کرده است » صحیح است که به او گفته شود
پاداش بدون عمل
جمعی می گویند لازم نیست پاداش همیشه در برابر عمل باشد بلکه ممکن است
ص : 134
روي تفضّل و لطف الهی بدون سبق عمل باشد بنا بر این خلقت آدم در بهشت براي همیشه مانعی ندارد.
ولی ابو القاسم بلخی این معنا را جایز نمی داند و میگوید:بنا بر این که آدم و حوّاء در بهشت مخلوق شوند آیا مکلّف و
موظّف بتکالیف و دستوراتی بودند یا نه اگر موظّف باشند چاره اي جز وجود جهان دیگر نیست تا وعد و وعید بدان و امید و
بیم از آن ضامن اجراء آن دستورات و عمل بدان وظائف گردد.
و اگر مکلّف نباشند معنایش آن است که خدا آنها را یله و رها بدون فائده آفریده باشد و این محال است.
در پاسخ این استدلال باید گفت:چه مانعی دارد که خداوند مردمی را در بهشت بیافریند و آنان را بمعرفت مجبور کند و به
کار نیک و ترك زشتی ها وادارد و بطوري که هر گاه نیّت کار زشت کنند آنان را از آن باز دارد همانطور که خداوند،
اطفال و غیر مکلّفین را به بهشت داخل می کند و بدیهی است که آنان مکلف نبوده اند تا بهشت پاداششان باشد .
[ [سوره البقره ( 2): آیه 36
اشاره
( ی حِینٍ ( 36 􀀀 اعٌ إِل 􀀀 ا فِیهِ وَ قُلْنَا اِهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی اَلْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَت 􀀀 کان 􀀀 مِمّ
ا􀀀 فَأَخْر ما􀀀 ا جََهُ 􀀀 اَلشَّیْط عَنْه انُ 􀀀 فَأَزَلَّه مَُا
[ترجمه]
پس شیطان آنها را لغزاند از بهشت و از آن نعمت که بودند آنها را بیرون آورد و ما گفتیم پائین بروید که با هم دشمنید و تا
.( مدتی در زمین قرارگاه و بهره دارید( 36
شرح لغات
که بمعناي لغزش و گناه است و با لغات: « زلّت » أزلّهما-لغزاند آنها،را از
بیک معنی می باشد. « معصیت و سیّئه »
اهْبِطُوْا-پائین روید از هبوط که بمعناي از بالا بپائین آمدن است و گاهی بمعناي مکان گرفتن در جایی بکار میرود مانند آیه
(1) « اِهْبِطُوا مِصْراً » کریمه
ص : 135
1) آیه 61 از سوره بقره. -1
است که اصل آن بمعناي تجاوز میباشد. « عداوت » عدوّ-دشمن،نقیض ولیّ(دوست)و مصدرش
مستقرّ-قرارگاه-و قرار همان ثبات و بقاء ضد فرار و زوال است و استقرار بقاء بر یک حال است و در مدّتی.
و یا مکانی که در آن استقرار نمی یابند بکار رفته است. « استقرار » و کلمه مستقر در آیه کریمه بمعناي
متاع-آنچه از آن لذت برده میشود و تمتع بمعناي تلذذ و لذت بردن است.
- « ا􀀀 ا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّه 􀀀 تُؤْتِی أُکُلَه » : حین-زمان و مدت و از این کلمه در غیر این آیه شش ماه اراده شده است مانند آیه کریمه
ولی حین،همه اوقات را می گیرد اگر چه بیشتر استعمال آن در زمان زیادتر است.
تفسیر:
یعنی شیطان آنها را بر گناه و لغزش واداشت و نسبت این لغزاندن به « طانُ 􀀀 فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْ » : در این آیات،حال آدم بیان شده است
شیطان از این جهت است که بدرخواست و وسوسه و اغواء او انجام شد و از بهشت و مقام و منزلت رفیع،آنان را لغزاند و مراد
از شیطان همان ابلیس است.
« ا فِیهِ 􀀀 کان 􀀀 مِمّ
ا􀀀 فَأَخْر ما􀀀 جََهُ »
آنها را از آنچه در آن بودند که همان نعمت و آسایش و یا بهشت و یا طاعت و عبادت بود،بیرون آورد و نسبت اخراج به
شیطان از همان جهت است که گفتیم که او سبب این امر شد.
باید دانست اخراج آدم از بهشت و هبوط به زمین از باب عقوبت و کیفر آدم نبود زیرا با ادلّۀ قطعیه و ثابت میدانیم که بر
پیامبران ارتکاب گناه و قبیح هرگز روا نیست و هر کسی که بر آنها انجام گناه را جائز دانسته آنها را درست نشناخته و
بزرگترین دروغ را بخدا نسبت داده است.
بنا بر این اخراج آدم از بهشت از این جهت شد که با خوردن میوه آن درخت منهی،مصلحت تغییر یافت و حکمت و تدبیر
الهی ایجاب کرد که آدم و حوا بزمین
ص : 136
آمده و گرفتار تکلیف و مشقت گردند و لباس بهشتی،از اندام آنان گرفته شده و آنچه را که خداوند از روي تفضّل و لطف
نه بعنوان پاداش و استحقاق به آنها داده بود از آنها بگیرد تا امتحان،شدیدتر شود همانطور که کسی را بی چیز میکند پس از
آنکه مدتی باو ثروت میدهد و زنده ها را میمیراند و مرد سالم را بیمار میسازد و پس از خوشی ها،گرفتاریها میدهد همۀ اینها
بخاطر آزمایش درون و بدست آمدن مقدار مقاومت و نیروي صبر اشخاص است.
با توجه به اینکه شیطان پس از سرپیچی از سجده بآدم از بهشت اخراج شد و آدم و حوا در بهشت بودند چگونه شیطان
توانست آنها را اغوا کند؟میگویند آدم به نزدیک درب بهشت میآمد و ابلیس از نزدیک شدن به او ممنوع نبود لذا نزدیک
میآمد و با آدم سخن میگفت(ابی علی جبائی).
یا شیطان از زمین با آنها صحبت میکرد به جملاتی که آنها می فهمیدند و یا بصورتهاي دیگر که گفته شده است.بهر حال
ظاهر قرآن اینست که بطور مشافهه شیطان با آدم و حوا سخن گفت و آنها را اغوا کرد.
قُلْنَا اهْبِطُوا...
-در اینکه چرا قرآن خطاب را بصورت جمع آورده با اینکه مخاطب آدم و حوا بود وجوهی گفته شده است:
و جماعتی از مفسران اختیار کرده اند اگر چه ابلیس قبلًا خارج شده « زجاج » -1 خطاب به آدم و حوا و ابلیس متوجه است این را
همانطور که می گویند همه کسانی که در زندان بودند بیرون « بیرون روید » بود ولی منافات ندارد که گفته شود بهمۀ آنها
آمدند اگر چه بعضی جلوتر و بعضی دنبال تر اخراج شده باشند.
-2 آدم و حوا و ذریه و فرزندان آنها.
-3 منظور فقط آدم و حوا است و جمع آوردن آن روي عادت محاورات عربی است که اوّلین مرتبۀ جمع نزد آنها دو است
همانطور که آیه کریمه می فرماید:
« شاهِدِینَ 􀀀 کُنّ لِحُکْمِهِمْ
ا􀀀 و إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ »
(1)
(هنگامی که چریده بود
ص : 137
( 1) آیه 78 از سوره انبیاء( 21 -1
در آن گوسفندان قوم و ما گواه داوري کردن و حکم ایشان بودیم).
1)(پس ) « کانَ لَهُ إِخْوَهٌ 􀀀 فَإِنْ » : در آیه کریمه « اخوه » و مراد از حکم آنها(هُم-ضمیر جمع)حکم داود و سلیمان بوده و حتی کلمۀ
اگر باشد براي او برادري....) که بر دو برادر حمل شده است.و اگر دو برادر باشد حکم شش یک بردن مادر هست.
-4 آدم و حوا و وسوسه.
-5 آدم و حوا و حیوانی که شیطان بوسیله آن وسوسه کرد ولی بدیهی است این دو وجه ضعیف است.
بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ
-بعضی از شما با بعضی دیگر دشمنید یعنی آدم و فرزندانش با شیطان و نسلش دشمن همند.
اگر چه از طرف آدم چیزي که سبب عداوت و دشمنی شود نبود ولی حسد و مخالفت شیطان با آدم این دشمنی را ایجاد
کرد،و دشمنی آدم با ابلیس،ایمان و بعکس،دشمنی ابلیس با آدم،کفر است.
می گوید:منظور از این آیه،دشمنی ذریه آدم با فرزندان شیطان است و بدیهی است این جمله ها براي تحذیر و بر حذر « حسن »
داشتن آنان است نه امر.چه خدا امر بدشمنی نمیکند و فرمان،در باره هبوط و نزول است در حالی که دشمنی نسبت بهم دارند.
و اما بنا بر آن وجه که خطاب را متوجه آدم و حوا بدانیم پس مراد از این دشمنی همان ناسازگاري ذریۀ آنهاست که بعضی با
بعضی دیگر خواهند داشت و اگر آدم و حوا مخاطب شده اند از این جهت است که آنها ریشه و اصل ذریه و فرزندان خود
هستند.
ی حِینٍ 􀀀 اعٌ إِل 􀀀 وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَت
-براي شما در زمین قرار و آرامشی است و از آن بهره مند می شوید تا زمان مرگ یا روز قیامت و یا تمام شدن عمرها(و هر
ص : 138
( 1) آیه 11 از سوره نساء( 4 -1
فردي در آن است تا وقتی که عمرش پایان یابد).
ممکن بود تصور شود « الی حین » بدون کلمۀ « و لکم فی الارض مستقر و متاع » ابو بکر سراج می گوید:اگر آیه کریمه می فرمود
یعنی این اقامت فقط تا وقت انقطاع از آن ادامه دارد. « الی حین » که این اقامت در زمین تا بی نهایت ادامه دارد ولی فرمود
و فرق آنها در اینست که « الی حین » و یا « انْ هذا لکم حیناً »: از نظر ادبی این دو جمله با هم فرق می کنند که گفته شود
چون دلالت بر انتهاء و تمام شدن دارد پس ناچار باید آغاز و ابتداء هم داشته باشد ولی در صورت اول این چنین « الی » کلمه
نیست.
از این که خدا نسبت گناه آدم را به شیطان می دهد،فهمیده می شود که گناه بنده خواست خدا و فعل او نیست و خدا کسی را
از عبادت منع نکرده و بگناه وانمیدارد زیرا آنچه که به شیطان نسبت داده شده خدا از آن مبرّا و منزّه است.
و نیز از این آیات استفاده میشود که وسوسه شیطان در ارتکاب گناه تأثیر بسزا دارد .
[ [سوره البقره ( 2): آیه 37
اشاره
( اَلتَّوّ اَلرَّحِیمُ ( 37
ابُ􀀀 هُو ابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ 􀀀 ماتٍ فَت 􀀀 فَتَلَقّ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِ
􀀀
ی
[ترجمه]
( پس آدم،کلماتی را از پروردگارش دریافت و خداوند توبۀ او را پذیرفت که خدا،توبه پذیر و مهربانست( 37
شرح لغات
به تشدید قاف)یعنی )« لقّیت زیداً خیراً » یعنی خیر و نیکی را یافتم و « لقیت خیراً » تلقّی-گرفت،مصدرش تلقّی(گرفتن)و اصل آن
خیر و نیکی دادم. « زید » به
است بمعناي زخم و همانطور که زخم اثري است که بر زخم زننده دلالت میکند « کلم » کلمات-جمع کلمه و ریشه کلمه
همچنین کلمه و کلام اثري است که بر معناي منظور از آن دلالت دارد.
بیک معنا است و ضدّ توبه اصرار بر گناه است،و اصل توبه،پشیمانی بر تند « توبه و انابه » التوّاب-پذیرندة توبه و بازگشت کلمات
روي ها و بازگشت از گذشته است.
ص : 139
تفسیر
اشاره
فَتَلَقّ آدَمُ
􀀀
ی
-آدم روي پیروي از حق کلماتی را از پروردگارش گرفت یعنی بسوي خدا روي آورد و خدا را با آن کلمات خواند.
قرآن براي رعایت اختصار این قسمت را حذف نموده و فقط بذکر نتیجه اش میپردازد.
ابَ عَلَیْهِ 􀀀فَت
-خدا توبۀ آدم را پذیرفت و معلوم است که پذیرش توبه پس از آنست که توبه اي از ناحیه آدم شده باشد.
را بضمه آخر کلمه خوانده اند و بنا بر این قرائت معنایش چنین میشود که آن کلمات،آدم را دریافت و « کلمات » بعضی از قراء
او را نجات بخشید.
این کلمات چه بوده؟
خدایا ما به خویشتن ستم کردیم)بود ) « ا􀀀 ا أَنْفُسَن 􀀀 ا ظَلَمْن 􀀀 رَبَّن » : -1 حسن و قتاده و عکرمه و سعید بن جبیر میگویند این کلمات همان
که در آن،اعتراف به گناه و اظهار پشیمانی نموده اند.
حانَکَ وَ بِحَمْدِكَ* ربِ انّیْ ظَلَمْتُ نَفْسِی فَتُبْ عَلَیَّ انَّکَ انْتَ اْلتَوّابُ 􀀀 هَ الاّ أنْتَ سُبْ 􀀀 لا ال 􀀀 اللّ
􀀀
هُمَّ »: -2 مجاهد می گوید:این کلمات
خدایا جز تو خدایی نیست من بخود ستم کردم توبه ام را بپذیر که تو،پذیرنده توبه ها و مهربانی)بوده است.و از امام )« الرَّحِیْم
محمّد باقر علیه السلام همین قول روایت شده است.
کلماتی است که آدم گفت. « اللّ اکْبَر
􀀀
اْللّ وَ هُ
􀀀
هَ الاّ هُ 􀀀 لا ال 􀀀 لِلّ وَ
􀀀
اْللّ وَ الْحَمْدُ هِ
􀀀
حانَ هِ 􀀀 سُبْ »: -3 بعضی گفته اند
-4 از ائمه اهل بیت نقل شده است که آدم بر عرش،اسمهایی بزرگ و گرامی دید وقتی از آنها پرسید به او خطاب رسید اینها
بود که آدم در پذیرش « محمد،علی،فاطمه،حسن و حسین »: اسمهاي بزرگترین و با منزلت ترین مخلوقات خداست و این اسمها
توبه و بالا رفتن مقامش بدانان توسل جست.
ابَ عَلَیْهِ... 􀀀فَت
خدا توبۀ آدم را پذیرفت و یا او را توفیق توبه داد و به او
ص : 140
کلماتی آموخت تا آنها را بگوید و توبه اش پذیرفته شود.
التَّوّ الرَّحِیمُ
ابُ􀀀 هُو إِنَّهُ -او پذیرنده توبه هاست که توبه اي را پس از توبه اي دیگر قبول می کند یا پذیرنده توبه از گناه است هر چه آن گناه بزرگ
این است که این لطف و پذیرش توبه فقط از روي « الرحیم » باشد و از عذاب آن چشم می پوشد و او مهربان است و نکته کلمۀ
صفت رحیمیّت و مهر الهی واقع میشود.
حسن بصري می گوید:خدا آدم را جز براي زندگی در زمین نیافریده بود.
بطوري که اگر این گناه را هم مرتکب نمیشد بهر حال از بهشت بیرون می آمد و در زمین زندگی می نمود.ولی دیگران
معتقدند که خدا آدم را آفرید که اگر گناه کند در زمین و اگر نه در عالمی دیگر زندگی کند.
توبه و شرایط آن
از شروط توبه پشیمانی بر گذشته از گناه است و تصمیم بر این که دیگر به آن کار زشت باز نگردد و همۀ مسلمانان اتّفاق
دارند که این نوع توبه سبب از بین رفتن عقاب و عذاب می باشد و اما در غیر آن اختلاف نموده اند.
توبه از هر کار گناه و نافرمانی خدا،واجب است ولی از ترك مستحبّات نیز بنظر ما صحیح و معقول می باشد و معنایش این
است که آن مستحبّ را پس از آن انجام خواهد داد و توبۀ پیامبران که در قرآن کریم آمده همه به این معنا برمیگردد.
از نظر ما پذیرش توبه از طرف خدا و چشم پوشی از عذاب،فقط روي لطف و مهر و تفضّل الهی است نه اینکه بر او واجب
باشد.
اما معتزله پذیرش توبه را بر خدا واجب میدانند و میگویند خدا بآن وعده داده است و هیچگاه از وعده اش تخلف نمیکند اگر
چه خود وعده اش روي تفضّل باشد.
توبه از یک گناه و ارتکاب گناه دیگر!
بیشتر متکلّمان توبه از یک گناه را با ارتکاب گناه دیگر با دانستن قبح و زشتی آن صحیح و درست میدانند و میگویند
همانطور که جائز است کسی کار حرامی را انجام ندهد در حالی که حرام دیگري را مرتکب میشود و میداند که حرام است
همچنین
ص : 141
ممکن است کسی از یک گناه پشیمان شده و از آن توبه کند اگر چه گناه دیگري را بجا میآورد.
حسن بصري میگوید انسان هنگام ظهور علائم قیامت از توبه محجوب و محروم میگردد ولی بعضی گفته اند ممکن است
ظهور پاره اي از علامت هاي قیامت سبب محرومیت گردد نه همه آنها .
[ [سوره